جمعه ۷ دی
هم آغوش مرگ شعری از مهتاب غلامی
از دفتر مهتاب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۴۴ شماره ثبت ۷۹۲۶۶
بازدید : ۷۳۶ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب مهتاب غلامی
|
با چاقویی تیز
بغضش را سر برید
دیگر برایش همه چیز تمام شده بود
ناگاه رودخانه ای خروشان از خون
جاری گشت
تا تو خون آشام شوی
کافی است ؟
حالا راضی شدی ؟
فرصتی نیست باید مرگ را ،
در آغوش کشم
او وفادار ترین موجودی است
که تا به امروز دیده ام
او می آید ،گاهی سرزده
گاهی هم خبر می دهد
مهم این است که می آید
حالا آمده است
آغوشش را رها نمی کنم
می بوسمش تا شرمگین شود
آنکه یاد نگرفته بود به موقع بیاید
|
نقدها و نظرات
|
سپاسگزارم و سپاس ویژه از مطالعه همیشگی شعرهای من | |
|
متشکر نظر لطف شماست در ضمن یه وقتایی خون شاعر به جوش می یاد که شعر را اینجوری بنویسه | |
|
سلام سپاسگزارم ممنون از وقتی که گذاشتید و این شعر رو مطالعه کردید | |
|
سلام بزرگوار نظر لطف شماست متشکر و همچنین آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود