چهارشنبه ۲۶ دی
اشعار دفتر شعرِ آبشار شاعر احمدرفیعی وردنجانی
|
|
تکان نخورد که گنجشک دانه بر دارد
که دید واهمه از لحظه ی خطر دارد
گرفت سفت کت رنگ رفته اش با دست
|
|
|
|
|
باز هم جمعه ی مان ردشد وهنگام غروب
بی تو خون گریه کند دیده ی آرام غروب
باز شب تیره به تن کرد ز ا
|
|
|
|
|
قصه ی عشق....
.
قصه ی عشق در ایام نمیرد هرگز
هرکه افتاده در این دام نمیرد هرگز
جام باقیست غ
|
|
|
|
|
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)
هرلحظه که بدون تو تکرار می شود
بغضی به روی بغض تلمبار می شود
|
|
|
|
|
سیزدهِ به در نشده...
قسمت نبود که سیزده ما به در شود
با رفتنِ به گلشن وصحرا به در شود
قسمت ن
|
|
|
|
|
مانند قرآن پاک وبی همتا حسین است
هر آیه ذکر خالق یکتا حسین است
قران ناطق چون امیر المومنین است
|
|
|
|
|
شکست بغض جهان وشنیده شد«اقراء»
شب سیاه گذشت و سپیده شد«اقراء»
به نام پاک خدایی که آفرید تورا
د
|
|
|
|
|
السلام علیک یاباب الحوائج یاموسی بن جعفر(علیه السلام)
سیاهچال پر از یاحسین و یا جَدّاست
طلوع هف
|
|
|
|
|
آمدبه سرم هرچه غم ازداغ جداییست
یک عمر دلم در پی دیدار هواییست
انگار بهانه ست جهان تا تو بیایی
|
|
|
|
|
اول شعر از آن لم یزلی باید گفت
نام زیبای خداوند، جلی باید گفت
از نیاز بشریت به ولی باید گفت
تانفس
|
|
|
|
|
امان از چینی ها
کار آدم به دست چینی هاست
همه از دم به دست چینی هاست
می شود گفت بعد حضرت حق
|
|
|
|
|
روزی که گشودندبرای تو دری را
بستند به دنیای قفس بال وپری را
دادند به تو سهم من از دیدن دنیا
داد
|
|
|
|
|
دخترم من دختراین انقلاب
شعله ای در سرزمین آفتاب
من نفس با عطر قرآن می کشم
آیه آیه نور در جان می
|
|
|
|
|
جان، راه به جز راه غم آباد بلد نیست
انگار به جز یاد تو این یاد بلد نیست
یک عمرسرسفره ی شعراست ول
|
|
|
|
|
پشت دیوارهای دلتنگی، مانده زانوی در آغوشم
غزلم پس چرا نمی آیی نکند کرده ای فراموشم
چشمه ام پس چر
|
|
|
|
|
بی تو دیگر چه نیازی که قفس باز شود
عشق باید برود بی تو هوس باز شود
بغض، دارم زده در مرحله ی آخر
|
|
|
|
|
من مانده ام وخاطره هایی که همین جاست هرچند سکوت است صدایی که همین جاست هستی تو وبر بودن روی تو گواه
|
|
|
|
|
یک دقیقه بیشتر......
رفتی وهر روز غم تنهای تنها می خورم
شب غم تنهایی آغاز فردا می خورم
مثل خا
|
|
|
|
|
غزلم مثل قناری که پرش ریخته است
همه ی غصه ی دنیا به سرش ریخته است
|
|
|
|
|
سوخت درغم جهان معصومه
اشک در دیدگان معصومه
سخت خورشید عشق را کم داشت
وسعت آسمان معصومه
|
|
|