شنبه ۲۹ دی
اشعار دفتر شعرِ گنجشک های ساعت 12، بی صدا لِی لِی می کنند شاعر معصومه محمدی سیف
|
|
به خوزستان برمی گردم
به شهر زیبایی ها
گردو غبار غم و درد را کنار می زنم
برمی خیزم تا ببینم خوزستا
|
|
|
|
|
به خوزستان برمی گردم
به شهر زیبایی ها
گردو غبار غم و درد را کنار می زنم
برمی خیزم تا ببینم خوزس
|
|
|
|
|
در زمستان برف خواهیم شد
و روی شاخهها خواهیم بارید.
یکرنگ خواهیم شد و شاخههای پژمرده را همدم.
سپ
|
|
|
|
|
چگونه می شود که آدمها مدام با خودشان حرف میزنند.
بیرون از جاده راه میروند، و گاهی روی جوی آب.
ا
|
|
|
|
|
سن مرا کسی غیر از خورشید نمی داند
دوباره سالی نو تحویل میشود
و من یک سال به گذر زمان
|
|
|
|
|
نمی دانم زندگی مرا به کدام سو کشانده
اما از هر سو که به امروزم می نگرم
پر از تصویر رنگارنگ پرنده ا
|
|
|
|
|
خورشید در مسیرش به سبزترین حیاطِ جهان، مکثی کرد.
ردپای شاعر کهنه در تنهاییِ گوشهیِ سبزِ یک درخت.
|
|
|
|
|
از چشمهایت جا ماندم
و از دست پاهای خسته ام، به تنگ آمده ام.
خواستم به لبخندی برسم
صدای ممتدی م
|
|
|
|
|
پیشانیاش گره خورده با زبانی که از سَرِ خط شروع می شود.
نقطهای که فرسوده است.
اما به تمامِ رهگذرا
|
|
|
|
|
قالیچه
روی قالیچه می نشینم
به نقطه ای پرنقش و نگار می روم
جایی که مادرم بیست سالگی اش را با ز
|
|
|
|
|
دوست داشتنات را همچون صبحی تازه، ادامه میدهم.
با خورشید نارنجی تنت.
دوست داشتنات را زنده میکن
|
|
|
|
|
روزنامه روی هیجان پنجره، جا مانده بود.
نبض کند هستی، در چکیده ای صاعقه می خورد.
باد همچنان می غرید
|
|
|