دوشنبه ۲۸ آبان
|
دفاتر شعر معصومه محمدی سیف
آخرین اشعار ناب معصومه محمدی سیف
|
پیشانیاش گره خورده با زبانی که از سَرِ خط شروع می شود.
نقطهای که فرسوده است.
اما به تمامِ رهگذران، لبخند میزند، ریز و نم نم.
اتفاقی کوچک، اما دلنشین.
زنِ زیبایی، چشمان درخشانش را هدیه میکند.
در ابتدای قلبی که از تماشا خسته است.
دستهایش فرسوده است و رودی از میانشان نمیگذرد.
یک دقیقه درنگ، تا افسونِ مدونِ زن مهاجر.
هوا هم چنان سوز دارد و زن مهاجر، سازِ رفتن.
کمی تا مادر شدن فاصله دارد.
گام برمی دارد، اما سخت و کوچک،
کودکش را فرا می خواند، تا خدا چشمانش را بیابد.
خاموشی سنگین واژها، باد را می لرزاند و دهانِ واژهها، بیگانه با زبانش.
دامن بلندش، اصالت معناست و چین زلفش، شورِ ممتد خورشیدِ دریا.
تا ساحل غبارآلودِ زمستان راهی نمانده،
زمان از یاد رفته است.
شامگاهِ زمستان، تمام خواهد شد و صدای کودکی،
شکوهِ شعری روشن از مادری که در باد رفته است.
یک فانوس و تابش آفتابی نیمه،
که مزرعه را در گیسوی کودک، اتفاقی نو خواهد شد.
زنِ مهاجر، نباید برود.
باید قرار گیرد، در بیقراری تبدارِ قلبش،
زن مهاجر، در کومهای آرام میگیرد.
و کودکی، که ماه آسمانش میشود، در آرامشِ لطیفِ سبزِ آغوش.
عطری که بوی نارنجستان را به یادش آورد.
لبخندی روشن، روی اولین پیراهنی که به رنگِ چشمهایش میدرخشد.
مواج و مداوم،
همه جا بوی نارنجی بهشت میدهد،
گویا نامش هم گیسو خواهد بود، مواج و مداوم.
معصومه محمدی سیف
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.