سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        اشعار دفتر شعرِ من شاعر شعرهای هیچم شاعر زهرابیگم محمدی پور

        زهرابیگم محمدی پور

        شرح حالم چه بگویم
        ۱۸۶ بازدید     ۱۱ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        چرخهای زندگی ام را یکی یکی بخشیدم چشم که وا کردم خودم را دیدم با دو محور خالی روی سنگهایی که هر
        ۳۱۸ بازدید     ۱۷ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        با تیشه زدی ریشه ز جانم تو بریدی کر گشتی و ساز دل من را نشنیدی روزی که نقاب از رخ مغرور تو افتد
        ۳۳۹ بازدید     ۱۶ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        کلمات ناتوانند، سکوت میکنم موج عشق را از نموری مژه هایم بخوان
        ۲۸۱ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        بختت بلند باد اگر چه در این دیار بخت بلند بی رقم و پول عاجز است
        ۲۹۸ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        فریاد می زد دیدمت دیدمت پرنده ای که بالای سرم پرواز میکرد، وقتی با دلی گرفته، پنهانی ،لابلای بر
        ۵۱۹ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        خسته ام مث رودخانه ای که میرود در مسیر پر ز سنگ باچشم خیس و شانه های پر زدرد
        ۵۵۶ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        گاهی برای خودت شمعی روشن کن چشم گشودم با صدای اذان صبح. گیج و مبهوت بدنبال کسی که، بر بلندای صخ
        ۶۵۷ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        تاریک بود به رنگ سرنوشت مردمی که درهم میلولیدند برای زنده ماندن. آسمان ماه راچون زگیلی ،در جراحی ز
        ۳۵۷ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        مرا دوست بدار حتی ذره ای مانند ذرات نور که به دانه دفن شده ای...
        ۴۳۲ بازدید     ۱۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        بغل و شعر ناب میخواهی؟ یار،از من جواب میخواهی؟ یکنفر منع کرده شعرم را شعر آغوش وخواب میخواهی
        ۵۵۰ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        دیروزکافه ای را دیدم با پنجره های خیس چشم به خیابان دوخته بود و قهوه تلخش را درتنهایی سر میکشید
        ۵۴۵ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        و خیانت یعنی: نیمه شب دل بدهد قلوه بگیرد با او و تو افسرده و تنها بتمرگی بر تخت او مدام خنده فرس
        ۵۰۲ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        داغ ها بر خود نهادیم و چه سود عهد ها بستیم از حد و حدود چشم ها محبوس شد در پشت پلک روزها طی گشته
        ۶۲۸ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        پیر شوم آنقدر که دیگر به کار کسی نیایم سپس آنچه را که در روزگار جوانی ام فرصت نداشتم، انجام ده
        ۴۷۸ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        میدانی مشکل کجاست؟ دوره مجنون ها و فرهادها گذشته است دوره وابستگی به یک عشق کمی فرسوده شده اینرو
        ۵۰۰ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        ننه سرما دلت را به دیدار ما خوش نکن امسال کسی دلخوش آمدنت نیست سفره ای پهن نمیشود دستی انار دانه
        ۶۰۲ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        کار هر روزم شده خیاطی کوکهایم را میشمرم کوک اول : می آید ،...کاش کوک دوم با سرانگشتی که می لرزد
        ۵۲۴ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        غوره نشده مویز را فهمیدم غمگینیِ برگریز را فهمیدم محکوم به زنده بودن اجباری ره رفتن سینه خیز را ف
        ۴۵۴ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        مادربزرگم می گفت: وقتی لنگه گوشواره ات رو گم کردی اون یکی رو دربیار و بنداز رو زمین خودش لنگه اش
        ۴۸۲ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        اول: پشت سرت را نگاه نکردی اما من در پی ات جوانی ام رادویدم زمین خوردم دردکشیدم گمت کردم و ا
        ۴۶۵ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        اشعه ،فقط همان که از چشمان تو تا قلب من ساطع میشود و باقی همه هیچ
        ۴۹۴ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        اینهمه عاشق که دارد؟خاک عالم برسرم پیرزن گشتم ،هنوزم در غم یک دلبرم هرکسی دامی نهاده بهر اغفال کسی
        ۵۳۷ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        داغ ها بر خود نهادیم و چه سود عهد ها بستیم از حد و حدود چشم ها محبوس شد در پشت پلک روزها طی شده ب
        ۵۵۶ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        نشسته ام بی تو قلم به دست و می نویسم آنچه را که حسرت نگفتنش را می کشم و می خوانم آنچه را که حسر
        ۶۴۶ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        با من مدارا کن من از نسل حوام همان که خدا با تشری از خود راند بوقت دلتنگی با هزاران پیامبر خوان
        ۴۲۵ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        نخ خاطراتی که بر انگشتان دلم گره زدی تورا یادآوری میکند فراموشی سخت است
        ۵۵۴ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        کاش خانه ها سانروف داشتند چرا پنجره هیچ خانه ای به سمت تو باز نمیشود؟
        ۵۳۲ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        هرروز خُلق من چون برج زهرمار غمگین و عاصی ام از دست روزگار ناراحتی گلم از چهره عبوس؟ لبخند زورکی
        ۵۹۱ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        سحر شده منتظرم خیالم از گردش شبانه با تو برگردد تا روزم را شروع کنم
        ۴۴۵ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        برایش نوشتم دوستت دارم قلمم ترسید کاغذم را خیس کرد عاقبتش را میدانست
        ۴۷۶ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        باید برخیزم باید خانه به هم ریخته را مرتب کنم حس کسالتی عمیق ، مدتهاست در من جا خوش کرده باید سرو
        ۵۶۸ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        ای عشق !! تویادگار قصه های کودکانه ای از آن زمان که شرع بنام گناه تورا به حبس کشید بدون هیچ بهان
        ۴۱۴ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        من و تو زخم خورده یک دردیم دلت را به دلم ببند من پیوند زدن را بلدم قول میدهم جوانه ..
        ۵۶۴ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        مرا تنگ در آغوشت بگیر من به آزادی عادت ندارم رهایی برای من بوی مرگ میدهد مرا در آغوشت قفل کن بگذ
        ۵۹۳ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        غم فراقت تمام قندهایی که از دوستت دارمهایت در دلم آب شده بود را از چشمانم بیرون ریخت
        ۵۷۲ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        عشق یعنی تشنه دنبال سراب عاشقی مرگ است با تصویر ناب
        ۵۸۱ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        اول دلم پاییز میخواهد من خزان زده میان این همه سرسبزی وصله ناجور نقاشی ..
        ۵۲۲ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        ناله های کر کننده خفقان را, به بوعلی بگویید هیچ گل گاوزبانی ,علاجش نیست
        ۱۶۲۵ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        آرام بگیر قلب من اینجا زمین است... سرزمین فراموش شدگان .. جایی که در آن دندانهای سپید را در قاب
        ۲۲۹۷ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        از قافیه و شعر و غزل خسته شدم از قصه مجنون و متل خسته شدم دنیا بیا ساز مخالف بزنیم هم از ابد و هم
        ۲۰۱۰ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        مضطرب تر از برگهای چنار جوان دلهره افتادن از چشمهای تو را دارم
        ۷۴۴ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        باز من بی خبر از خویشم و سرگردانم گاهی از گردش ایام عقب می مانم شب چه وقت است و دوباره سحری می آید
        ۴۸۹ بازدید     ۱۲ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        دل خوش به خورشیدی که می تابد اینجا دمادم برف می آید تا نور غیرت در تو خاموش است ایام خوش در حرف م
        ۵۴۵ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        آرزوهامون،محدود به رویاست واقعیتها، تلخ و نازیباست
        ۵۷۰ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        گاهی گمان میکنم تنها بازمانده زمینم اطرافم جز سایه های موهوم و متحرک هیچ نیست و من چون کودکی غری
        ۶۳۹ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        در دل سنگت شود قدری مرا جایم کنی شب که شد بیرون بیایم تا تماشایم کنی دوست دارم بی قراری های تو در
        ۶۶۷ بازدید     ۲۶ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        شبها خیالت به سرم میبارد رویای چشمان تو را می کارد
        ۴۹۰ بازدید     ۱۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        با دو لبخند، خودت را به دلم جا کردی رفته ای بیخبر از اینکه ،چه با ما کردی مرده در لاک خودم بودم و
        ۵۹۷ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        دوستت دارم روزی برای نازیدن بود درست مثل پرچمی که بر فراز قله عشق پس از
        ۵۶۶ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        عکس زیبایت میان قاب چشمانم کم است بعدتو من قاب خالی را میخواهم چکار
        ۶۸۶ بازدید     ۱۴ نظر

        ادامه شعر

        زهرابیگم محمدی پور

        میوه ممنوعه ای ،خواهم که با میل زیاد لذت طعم تو را در زیر دندان حس کنم
        ۵۵۹ بازدید     ۲۹ نظر

        ادامه شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت ااا گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت اااااااااااااا عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ ااا قرآن زبر بخوانی با چارده روایت
        طاهره بختیاری

        تو آموختی و حالا نیز درسهایت را به دیگران آموز
        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6