دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر زهرابیگم محمدی پور
آخرین اشعار ناب زهرابیگم محمدی پور
|
باید برخیزم
باید خانه به هم ریخته را مرتب کنم
حس کسالتی عمیق ، مدتهاست در من جا خوش کرده
باید سرو سامان بدهم اینجا را
باید برخیزم
آب و جارو کنم
زباله ها را بیرون بیندازم
گردگیری کنم
آنقدر در تاریکی مانده ام که اندک نوری که گاهی از پشت پرده سرک میکشد ، چشمم را می آزارد
تصمیم دارم قلمم را سر و ته بتراشم
میخواهم پایان دهم به هر چه غمنامه است
دلم رقص می خواهد
دلم زیور آلات میخواهد
باید برخیزم
حلقه غم را بشکنم، هلال ماه را به گردن و خورشید را به گوشهایم بیاویزم
میخواهم از این پس از شادی بنویسم
به من چه که بی حضور آینه چشمانم همدیگر را نمی بینند
یا وقتی شانه های کوه از اندوه میلرزد از چشمانش سنگ می بارد
یا کویر هنگام دلتنگی سراب میسازد
میخواهم من هم مثل دیگران از خودکشی و درد آبشار لذت ببرم
می خواهم شاد باشم
مث چند روز قبل .... ولی چند روز قبل که شاد نبودم!
نه ..میخواهم شاد باشم مثل ماهها و سالهای قبل ، ... کدام شادی؟
مث کودکیهایم شاد باشم ...... کدام کودکی؟
خیلی بد ...خیلی .... اینکه زودتر از سنت بزرگ شوی...زودتر از سنت بفهمی و درک کنی ...
دلم میخواهد به حرفهایتان گوش کنم و نیمه پر لیوان را ببینم
ولی مدتهاست فراموشم شده
سخت است از چیزی بنویسی که نیستی و نمیدانی ..به سختی اولین قدم برای راه رفتن ..اولین کلمات برای زبان گشودن...
.
.
به سختی سکوت وقتی لبریز از سخنی
به سختی لبخند وقتی غرق در غمی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا بود