درودها!
🙏🌷🙏
امشب برای دیدنِ من صف کشیده اند
شیرین و تلخِ خاطره هایِ جوانی ام
من هم دوباره گوشهء دنجی خزیده ام
با یادِ عشقِ بی ثمر و جاودانی ام
🍁
در کوچه های نم زدهء چشم های من
یادِ تو بوده ماهِ درخشانِ هر شبم
در اضطرابِ دائمِ آشفته حالی ام،
آرامشی ست بودنِ نامِ تو بر لبم
🍁
کم کم خیالِ دیدنت افتاد در سرم
ای سال ها نهان شده در انزوای من
لرزید دل به سینه از این خواهشِ محال
تا این که خورد مُهرِ اجابت، دعای من!
🍁
وقتی که آمدی، تبِ جانسوزِ خواستن
ویرانه های جان و تنم را فرا گرفت
پر شد دوباره جامِ دلم از زلالِ عشق
تا نقشِ ماهِ روی تو در دیده جا گرفت
🍁
خورشیدِ بختِ خفته ام از شوقِ دیدنت
از شرقِ چشمِ مانده به راهم، طلوع کرد
آنگاه در کلاسِ محبّت، به نامِ تو
استادِ عشق، درسِ جدیدی شروع کرد
🍁
تا این که ماهِ روی تو از دیده محو شد
وقتی سپیده سر زد و خواب از سرم پرید!
نقشی که تازه در دلِ من جان گرفته بود
با سرخیِ نگاهِ فلَق، باز پر کشید!
🍁
اینک منم نشسته پریشان و منتظر
شاید شبی دوباره به رویا ببینمت
اصلا بیا برای همیشه کنارِ من
بگذار تا به عالمِ معنا ببینمت
🍁
نقشِ کویرِ تَف زده ای در سرابِ وَهم
چون دردهای کهنهء پشتی شکسته ام
کوهِ غمم که ریشه زدم در مغاکِ دل
سِیلَم که پشتِ سدِّ شکیبم نشسته ام
🍁
دور از تو در هوای تو پرواز می کنم
کاش این خیال بافیِ بیهوده سود داشت
تا مردم از شرایطِ من با خبر شوند،
کاش آتشی که در دلِ من هست دود داشت!
🍁
#محمدعلی_سلیمانی_مقدم۰۴-۰۹-۱۳۹۸
غمگین و زیبا بود