سه شنبه ۴ دی
اشعار دفتر شعرِ عاشقانه،عامدانه،قاتلانه شاعر حامد(شاعر بدخط)
|
|
قلبی که تپیدن هایش بوی جنازه میداد...
|
|
|
|
|
مرگ اتفاقن خوبه وقتی، سکان کشتی پوسیده باشه...
مرگ مثل این میمونه فک کن،کشتی لب ساحلو بوسیده باشه
|
|
|
|
|
بلدم ناز کشم،بلدی ناز کنی؟!
|
|
|
|
|
فهمیده بودم شعر میخواند...
|
|
|
|
|
شاید بی هوا نباشم
اما
هوای بی تو
مگر ارزش نفس کشیدن دارد؟
|
|
|
|
|
خیلی وقت است دوستت دارم
اما
از امروز میخواهم دوست داشته شوم
پس عاشقانه دوستم بدار...
|
|
|
|
|
تو ابراهیم نیستی
منم اسماعیلت نیستم...
|
|
|
|
|
یادت می آید
یک شب بارانی/کافه ای سرد/و/دو آدم با حرف های یخ زده
|
|
|
|
|
آسمانا!
موسم نازبازی هایت گذشت
|
|
|
|
|
من
بعد از تو زنده می مانم
|
|
|
|
|
حواست نیست
این روزها چه ساده می میرم
چه ساده جان میدهم
|
|
|
|
|
عشق جان
همه میگویند من و تو
عاشقانه ای دیگر ساختیم...
|
|
|
|
|
هر شب در برهوت خیالم
یقه عشق را میگیرم...
|
|
|