سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        حواست نیست

        شعری از

        حامد(شاعر بدخط)

        از دفتر عاشقانه،عامدانه،قاتلانه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۸ ۱۳:۰۴ شماره ثبت ۷۸۴۵۶
          بازدید : ۷۶۳   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

         
        حواست نیست
        این روزها چه ساده می میرم
        چه ساده جان میدهم
        برای تو
        برای معماری دل انگیز اندام تنت
        برای تک تک خطوط لبخندت
        برای چشمک ها و چشمخند های چشمانت
        حتی برای اسمت
        همان 5 حرف جادویی
        که به اتفاق هم
        نفسم را میگیرند
        نه
        تو اینها را نمیدانی
        نه باید هم بدانی
        آخر
        تو معشوق منی
        فقط دلبری کردن میدانی
        عشوه گری
        نازبازی
        طنازی بلدی
        این جان دادن ها
        اینگونه مردن ها
        برایت معنایی ندارد
        نه
        دلبر دلنواز من
        تو اصلا حواست نیست
        همه شهر فهمیدند
        همه میدانند
        که من
        برای عشق تو جان میدهم
        حتی زنک پیر همسایه بو برده است
        قصاب محل
        رفتگر پیر و بدعنق
        حالم را درک میکنند
        روحانی بزرگ شهر
        پسرک روزنامه فروش هم
        فهمیدند
        اما
        ای مردم شهر
        تمام درد من این است
        همه عشقم را فهمیدند
        غیر از آن ابلهی که باید بداند
        نه
        او نمیداند
        نه
        او اصلا حواسش نیست...
        ستایشگر معروف
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        رسول رشیدی راد(مجتبی)
        شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸ ۰۸:۴۲
        خندانک
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۱:۵۰
        درود شاعر گرامی
        جالب بود راستش اولش تو عمق یک حس عاشقانه فرورفته بودم اما تا به کلمه ی ابله رسیدم لبخند زدم
        جالب بود عشق و خواستن و درک نشدن واقعا لذت بردم
        پژمان بدری
        شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۲:۵۵
        سلام
        جراتت برای درخواست نقد ستودنی ست

        اگر مماشات را کنار بگذاریم این کار دلنوشته هم نیست

        بسیار از تتابع اضافات بی دلیل استفاده شده
        برای مثال اندام تنت(اندام و تن دارای یک معنی هستند)

        حتی صرف و نحو واژگانت هم ایراد دارد

        حشوهای ممتد که بازهم زگیل وار چهره ی کلمات را خراب کرده اند(ناز بازی،عشوه گره ی...از این دست کلمات هم معنی)

        از ساده ترین آرایه های ادبی هم عقیم است این کار...

        تمام کارت را میشود اینگونه خلاصه کرد

        دفتر شعرهایم را باد برد
        تمام شهر عاشقت شدند...

        اطناب یکی از آرایه های خوب ادبی ست که باید آنقدر قدرت خلق تصویر و توصیف داشته باشید که وقتی شعر را بلند میکنید مخاطب را همراه کند... خندانک خندانک خندانک

        یاعلی
        علیرضاوالیزاده
        شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۳:۴۵
        بله‏ ‏اقا‏ ‏پژمان‏ ‏درست‏ ‏میفرماید‏ ‏،‏‏ ‏یاد‏ ‏گرفتیم‏ ‏،‏ ‏ولی‏ ‏به‏ ‏این‏ ‏موارد‏ ‏گیر‏ ‏ندید‏ ‏بهتره‏ ‏،‏ ‏ایشون‏ ‏فقط‏ ‏تخلیه‏ ‏شده‏ ‏با‏ ‏نوشته‏ ‏شون‏ ‏،‏ ‏و‏ ‏تا‏ ‏تخلیه‏ ‏نکنن‏ ‏متوجه‏ ‏نمیشن‏ ‏کجای‏ ‏بیان‏ ‏شون‏ ‏ایراد‏ ‏داره‏ ‏،‏ ‏و‏ ‏میل‏ ‏به‏ ‏دریافت‏ ‏جایگزین‏ ‏ندارن‏ ‏،‏ ‏از‏ ‏نقدتون‏ ‏اموختیم

        یاعلی
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        شرابی پر است از صواب سرودی گوارا و ناب ااا مرامت همه حُسن خُلق و پاداش تو صد ثواب
        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3