شنبه ۱ دی
اشعار دفتر شعرِ عارفانه شاعر محمد شمس باروق
|
|
تقدیم به پرستاران عزیز و گرامی
|
|
|
|
|
زیباترین مرگ
مرگ عاشقان است
|
|
|
|
|
ای وطنم ای ایران استوار من
|
|
|
|
|
مردی که پایبَندِ طریقِ مَجاز نیست
بر پیروی زِغیرِ حقیقت مُجاز نیست
درعرصه گاه،غیرت و مَردی بِ
|
|
|
|
|
مردی که باشد ، به نامرد نیاز نیست
عاقل تو باشی سفاهت مجاز نیست
دل در گرو نا مرد گذاشتن ب
|
|
|
|
|
به خودت که می رسی چه بی نظیر می شوی
جسم نازم این روزها چه زود پیر می شوی
|
|
|
|
|
مگذار دل بشکند چون استخوان سخت تو
|
|
|
|
|
روزگاری خنده بر هر دردی دوا بود
|
|
|
|
|
شهد شیرین دیدار تو به کس ناکس ندهم
|
|
|
|
|
شمس از یاد شه ملک به غفلت بردی
بی یاد او چه امید به عطا می داری
|
|
|
|
|
نبین چهره به ظاهر شادابم ، دلم پیر است
زین همه غم و غصه نالانم ، دلم سیر است
برای من پدر همان یگ
|
|
|
|
|
مامان آب خورد
بابا آب داد
|
|
|
|
|
قول شهید که نزد مادر بیاید
|
|
|
|
|
به دل امید ماندن هست ما را
شاید مشتاق ماندن محیا نباشد
زبانم روز و شب چیزی نگوید
اگر گوید
|
|
|
|
|
چقدرچشم به در انتظار آمدنت ماندم
گذشتن از من و رفتن برایت آسان شد
آخر قصه من وتو چقدر تلخ
|
|
|