سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        عهد شکن

        شعری از

        محمد شمس باروق

        از دفتر عارفانه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸ ۰۳:۱۴ شماره ثبت ۸۲۳۷۰
          بازدید : ۴۳۲   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        من به انتطار مردم
        لختی نمانده به وعده دیدار
        پشت خاک ریز خیال
        نرسیده به پرچین باغ رویا
        دو قدم دورتر از کوچه اقاقیا
        من باز هم منتظر ماندم
        عمری به امید زنده بودم 
        خالی از هر گونه تردید
        نگران بودم که تو کی می آیی
        تا زیر رگبار محبت  گم نشوم  
        زیر نم نم باران سرما نخورم
        یاد آن کوچه تنگ و گلی
        زیر رگبار بزگ خزان در پاییز
        زیر قدم های من و تو
        سمفونی خش خش برگ های زرد
        یاد آن لحظه  که زیر فرش پاییزی
        دل سبز، نگاه سبز
        وعده  دیدار نزدیک
        بالای آن سقف گلی
        زیر آن ماه عزیز
        وقت آن ماه بلند 
        ساعتی مانده به غم
        درد آن لحظه‌ دلگیر وداع
        چشم در چشم گره خورده
        کلافی به بلندای زمان
        دل دادن به  یک درد
        گشودن همه درد
        عمر من بیمار به درازا نکشید
        در حضور نگران چشمان ماه تو
        در سکوت دلگیر زمان
        همه صفحه صفحه زندگی
        پر از غلط های نوشته و نا نوشته
        آن عهد که در آن ماه عزیز
        من و تو با هم بستیم
        عهدی محکم ولی سست شد
        یاد آن غروب غم
        چشمان نمناک تو بود
        تو رفتی و من ماندم وغم ماند
        با عهدی که گسستی
        تو بگو من چه بگویم به تو
        ای عهد شکسته
        بند دلم تکه تکه ز سیخ گذشته
        تو که می خواستی عهد بشکنی
        چرا  دل بشکستی
        در خیالم هنوز هم هنوزه 
        دیدنت در زیر ماه عزیز
        را به نظاره می نشینم
        تو که خود می دانی من کجا منتظرم
        من همین جا منتظرم
        که تو برگردی
        گرچه در سالها از دوریم از زمان
        من در طی این سالهای دوری
        به یادت غزلی ساخته ام
        هر وقت آمدی زیر آن ماه عزیز
        بسپاری دل به آغوش زمین
        بگو که همگان بدانند
        من لحظه ای عهد خود نگسستم
        من وفا را معنا کردم
        من منتظر می مانم
        هر وقت آمدی
        با سنگ ریزی در بزن
        آرام و آهسته بزن
        بی وفا سالهاست  به صدا حساسم
        کمتر کسی در می زند
        مگر رهگذری یادی از ما کند
        آهی ارزانی ما کند
        خاک بی وفاست
        آهسته بزن این در
        نکند رشته کلاف خیالم پاره شود
        به خدا پیمان با بی وفا
        ظلم به عشق و عاشقی  است.
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۲۱:۰۳
        درود بزرگوار
        زیبا و جالب بود خندانک
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۱۲:۳۳
        درود آقای شمس گرامی خندانک
        گلایه ای عاشقانه و صمیمی خندانک خندانک خندانک
        تاثیر کلام زنده یاد سهراب سپهری در کلامتون نه واضح، ولی پیدا بود خندانک
        در پناه حق باشید خندانک
        محمد شمس باروق
        محمد شمس باروق
        دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۱۹:۵۳
        سلام استاد گرامی ممنونم نظرتون کاملا درست بود
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۱۵:۱۵
        درود جناب شمس
        مانا باشید گرامی
        محمد شمس باروق
        محمد شمس باروق
        دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۱۹:۵۳
        سلام استاد گرامی ممنونم
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد  مسعود م
        دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۱۸:۴۶
        سلام :

        درود بر شما ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . خندانک
        دفترِ گل واژه درطوفانِ باد از دست رفت
        با ورود لشکرِ غـم شعرِ شاد از دست رفت

        کشورِجم را سراسر جهل و بدبختی گرفت
        بستر اندیشه درعلم و سواد از دست رفت

        از همان روزی کـه آقـایِ ریا شـد شیخ شهر
        در میـان نـوجـوانان اعتـقاد از دسـت رفت

        بس کـه بــر منبـر بگـویـد از جهـان آخـرت
        معنی آسایش ِ بعد از معــاد از دست رفت -------علی قیصری
        محمد شمس باروق
        محمد شمس باروق
        دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۱۹:۵۳
        سلام استاد گرامی ممنونم
        ارسال پاسخ
        شریف شریفیان
        دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۱۹:۲۷
        درود بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک
        محمد شمس باروق
        محمد شمس باروق
        دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ۱۹:۵۴
        سلام استاد گرامی ممنونم
        ارسال پاسخ
        علیرضا بنایی
        سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۸ ۱۲:۱۴
        سلام و درود
        زیبا سروده اید خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3