شنبه ۱ دی
مترسکی برای خلق شعری از محمد شمس باروق
از دفتر ره عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۱۸ شماره ثبت ۱۱۶۰۷۲
بازدید : ۱۸۶ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب محمد شمس باروق
|
مترسکی برای خلق
مرا ببخش که همیشه بیدارم
مرا ببخش که گریه هایم تکراریست
مرا ببخش که در ویرانه ای اسیرم
مرا ببخش که تنها و منزوی ام
مرا ببخش که جغدم
دلم افسرده در این تنگ غروب
در قفس جایی ندارم چون
از من مترسکی برای مخلوق ساخته اند
از نگاهم می ترسند در حالیکه
بوف کور می خوانند.
و شومی چشمم را قسمت
نفر بعدی می کنند.
انسان هــــا آوازِ مرا دوست ندارنـــــد ...
آوازهـای من بوی دل کندن می دهـد
آدم ها عاشق دل بستن اند ...!
دل بستن به هـــر چیز کوچکـــــ و بزرگـــــــــ
من مُــرغِ تماشـــا و اندیشه ام !
و آنکه مــی بیند و می اندیشــد ،
به هیچ چیز دل نمــی بندد ...
دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست ..!
امّا من می خوانم و می نویسم
که آواز من حقیقت است و طعم حقیقت تلخ .
خود می دانم شبی
درخلوت خرابه ای خواهم مرد
آن زمان پر است دهانم
از آواز شب
آنگاه خواهند گفت
پرنده ای زیبا که محکوم بود به
تنها ماندن بر سر خرابه ای پیر
جرمش صداقت بود و حکمت
و سکوتش چه ملامت باربود
و فراخوانش مردمان را آخر کار
می ترسم بیدار شوم و ببینم
رویا هایم به شاخه ها گیر کرده اند
نیمه شب ابرها به ماه می تازند
ماه مرا می دزدند
من رانده بارگاه ویرانه ها می شوم
و افسانه می پردازند از من و تنهایی من
آنگاه که بغض زنان فرزند مرده در گلو می شکند
گلبرگ آرزوی جوانان بخاک می ریزد
من از فراق بر سر ویرانه ها می نشینم
و آواز سر می دهم که
سکوت بلند ترین فریاد است
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
یا فاطمه من عقده دل وانکردم
گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم
شهادت پاره تن نبی اکرم
بی بی دوعالم
حضرت زهرای مرضیه(س) را تسلیت عرض میکنم