کوی درویش تو به ملک سلیمان ندهم
نازت کشم این ناز به هیچ عنوان ندهم
وقت دیدار عشوه گریت آرامش دل شد
این وقت عزیز به شمع شبستان ندهم
توبه کردم جز نام تو نام دگر نبرم بر لب
هشت جنت دهم نامت به کریمان ندهم
یک نظر نه حرام است بل مشگل گشا
مطمئن یاقوت نگاهت به بازار ارزان ندهم
در روز وصل دل شاد، عروس دهر مست
شور شوق این روز به تخت شاهان ندهم
آن زخم عشقی که دوست نهاد بر دلم
یادگار تیر چشمت به لولو مرجان ندهم
اشک وصالت در پهنای صورتم گم شد
این قلب شکسته به رقاصه عریان ندهم
خم آبروی توشد شهره این شهر آشوب
شاه نشین این شهر به ملک ویران ندهم
دل بی کین از درد یار تب کرده است
بیمار تب گرفته دست دلاک درمان ندهم
سالها نزد تو طلب هفت شهر عشق کردم
این فنا شدن درتو را به مناره جنبان ندهم
شوربا را چه بی نمک کرده آشپز مطبخ
هر کس نخورد به او نمک از نمکدان ندهم
گذرت گر به دیار شمس افتاد عشوه نیا
شیرینی شهد دیدار به قند فراوان ندهم