يکشنبه ۲ دی
چه تصادفی بود شعری از محمد شمس باروق
از دفتر عارفانه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ ۲۲:۱۱ شماره ثبت ۷۸۹۰۷
بازدید : ۴۷۶ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب محمد شمس باروق
|
از کجا می خورم نمی دانم
هیچی ندارم بخورم
وزنم اضافه می شود
در خانه قند ندارم مرضش را می گیرم
گوشت و چربی ندارم
چربی خونم اضافه می شود
به فیش آب و برق و گاز اضافه
کرایه خانه هم اضافه می شود
به جای قد کشیدن به عرض اضافه
حقوق وساعت اضافه کاری هم اضافه
این آخری نمی شود است
از دست گاوهای روزگار دوپا هم از دیگران گرفتم
چهار دست پا از این دنیا فرار کردم
غافل از اینکه خود چهار پا شده بودم
سالها از این دنیا فرار کردهام
هنوز هم از دروازه بتنی
صدای طلب کارها را می شنوم
با لگد بیدارم می کنند
پزشکی قانونی علت مرگ را تصادف اعلام کرد
چه تصادفی بود
آشنایی من با خانم دو کوچه پایین تر
بنده خدا از اتاق بیرون نیامد
از شیمی درمانی بیرون آمد
به خدا موهاش در آمده
بوی وایتکس لباس سفید او مستم کرده بود
بعد فهمیدم بوی کافور بوده
از آن روز به بعد سالیان سال است
زیر این سنگ بزرگ گیر کرده ام
همسایه من با آنکه قمار باز بود
هر پنجشنبه حلوا حلوایش می کنند
برای من بدبخت
نثار من لحظه به لحظه انواع بوق
دری وری، ده یازده، شیپوری
به تازگی تنگی نفس گرفته ام
فکر می کنم از تنگی در یچه است
امروز و فرداست که کارگرهای بهشت زهرا
سر و کله شان پیدا شود
کاش قبل مرگ بنی آدم بودم
اعضای خود را فروخته بودم
این روزها را ندیده بودم
از سرمایه بیمه تصادف
زنم بوتاکس کرده جوانتر شده
دنبال هوو برای من می گردد
پسرم شاسی چینی سوار شده
دخترم دوس پسر اغفال کرده
شمس کجایی شاعر بی قافیه
من از مردن خسته ام
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیارعالی و زیباسرودی بود
لذت بردم
طبعتان روان
درودشاعرواستاد بزرگوار