چهارشنبه ۱۶ خرداد
|
|
( دل ندهم جز به تن تخته سنگ / تا شکند شیشه ی تنهائی ام )
|
|
|
|
|
آن چادر سیاهش آن برق نگاهش او آمد و مرا کشت هیچ شاهدی ندارم
|
|
|
|
|
عصـر یخبندان انسانیـت است
ایـن دوره
|
|
|
|
|
هرگز نديده ام كه زميني خورد عقاب
در زير پاي او همه خورشيد و آفتاب
|
|
|
|
|
چو در دل شب موی تو چشم باز نمودم
اسیر گشمده پیچ و تاب زلف تو بودم
|
|
|
|
|
پرواز کن
به افقهای بعیدی که سراسر پر ابر است و چمن
|
|
|
|
|
مو حالی دی ندارُم از تو گویُم
صفایی دی ندارُم از تو گویُم
ایَــر بــار د
|
|
|
|
|
ای آسمان آتش فشان دیده پُر آبم می شود
دل در فراسویِ بُتی گویی سرابم می شود
|
|
|
|
|
آزرده ام
آزرده از یأسی که بر شاخ درخت سبز امیدم،
در راستای موجْ موجِ برگهایش
شبیه مرغ ماهی خوار
|
|
|
|
|
ای خوشا آنکس که نوشد می ز مینای حسین
|
|
|
|
|
دشوارترین شکنجه ی قرن معاصر این بود:
|
|
|
|
|
به شبهای هجران پناهم غزل شد
به چشمانم اشک و نگاهم غزل شد
|
|
|
|
|
تکیه داده ست به من دیوار
نفس خاطره در بند هوا مانده
فکر بی حوصله ی سرد اجاق
آینه
می زند زنگ ق
|
|
|
|
|
✍️ترانه سرا:م.مدهوش♥️
🎤خواننده: ایمان وحدت نیا🌹
|
|
|
|
|
وقتی از دنیای خود ، رخت می بست ،
با خود عهد می بست ،
|
|
|
|
|
من ساده ترین قافیه از بیت تو بودم
درپشت ردیفی که هرگز نرساندی
|
|
|
|
|
اگر عاشق باشی چار فصلش زیباست.
|
|
|
|
|
فلکین ایستگین بیلِیدیمسَه گر ، قُوشولوب یولونا اوزَردیم أُوزوم...
|
|
|
|
|
باز شب شد و من به ماه نگاه کردم
|
|
|
|
|
از تو بگـریزم کجا هـر جایِ عالـم محضرت
گر نمی بینـم ترا بستم ز غفلت چشمِ خود
|
|
|
|
|
نسخه ویرایش شده اسب رمیده
|
|
|
|
|
آمدنت
.درخت را وسوسه شکوفه دادن می کند
فصل را وسوسه عوض شدن
و بهار را راهیِ دیار من
آمدنت هوا را
|
|
|
|
|
قسم به نون و قلم ، مهر علی در دلم
|
|
|
|
|
دندان طمع اگر به بازار آید
|
|
|
|
|
جانم تو اگر تیز غزالی و سبک پای ، من نیز سبک بالم و شهباز شکاری.
|
|
|
|
|
شهر من امروز بدبخت است....
|
|
|
|
|
ای خورشید تابان دلم آمدی از آسمان
چشم بگشای و بنما آن نور را کن عیان
|
|
|
|
|
نقش آیینه دل را خط و خال و نظری
|
|
|
|
|
ناگهان اندوه با كل سپاهش حمله كرد
شهر دل تسليم شد در التهاب اين نبرد
از غبار غم تمام كوچه ه
|
|
|
|
|
هـمان راه مسلمانـي اگـر بـهر تو دشــوار است
|
|
|
|
|
ماه نام دیگر خداست
که آه را به سینه مقدس کرده
|
|
|
|
|
گر صنم بر دل زارم نکند یک نظری...
|
|
|
|
|
در هیاهوی بی وقفه زمان
و در غبار روز و شبهای بی رحم
که همچون انبوه مرغان مهاجر
از آسمان نیمه ابری
|
|
|
|
|
من که میدانم و میدانی چرا شرمسارم
|
|
|
|
|
گیسوانت ، ناز چشمانت ، لبانت یا که ابروی کمانت
|
|
|
|
|
درد بی درمان کماکان نزد ما احساس شاهی می کند
|
|
|
|
|
آنگاه که خورشید پشت کوهها
سر فرو می برد
و ماه از افق های دور دست سر بر می آورد
در سکوت شب
کتابها
|
|
|
|
|
ای که دوری تو میکشد مرا...
|
|
|
|
|
هرگـز به دلـم یاد تو خامـوش نشد
آن شعـلهی آتش که فرامـوش نشد
با این که جفا شد به دلم از طرفت
جز
|
|
|
|
|
بلند ترین صدا نفس
چنان که برق بی رعد می زد بر
کوه
خورشید عرق سردِ شرمش
یخ کرده در دستار
ابر
|
|
|
|
|
روایت هر صحنه ، با روایتگر است
اوست که مغرض ، یا که دادگر است
|
|
|
|
|
بنام خدا.
اینجانب........
|
|
|
|
|
کاش می گفت که درگیر نگاهش نشوم
|
|
|
|
|
دلم ویرانه ای گشته از اندوه و عذاب عشق
|
|
|
|
|
نغمه های مطنطنی و تنم، سبز شد در بهار موهایت
مثل مه پخش می شوم گاهی، در میان حصار موهایت
|
|
|
|
|
در من کسی به سلاخی ام می کشد
آخر همین دل به تباهی ام می کشد
ابری سیاه میان آسمانم نشست
اندوه
|
|
|
|
|
کسی را جزتو . . .
نخواهم سرود
|
|
|
|
|
باب الحوائجی و مرامت محمّدی است
|
|
|
|
|
یکی پیوسته در من می خروشد
|
|
|
|
|
این باغچه دگر به خودش فصل بهار را نخواهد دید
|
|
|
|
|
گاهی آن قدر از دوریت
خانه نشین می شوم
که گویی مادرم در کودکی راه رفتن را یاد
من نداده است...!
|
|
|
|
|
مهره ی مار داری
چو عنکبوتی صیاد ،
صیدی به تار داری
|
|
|
|
|
کاش آدم را نمی راند از جنان.
|
|
|
|
|
حتمٱ دریادداشت خود حیرت مرا ثبت کن
|
|
|
|
|
ماهِ شعبانْ هر سال
می دَهد این را نَوید
که غَم و غُصه از این
برگِ تقویم پَرید
|
|
|
|
|
دست و دلم به شعر نمیرود
با مغزی رکود کرده
نه پیغامی نه تماسی
اثری از تو نیست که نیست
جانِ دل
|
|
|
|
|
خورشید حضورت
تماشائیست ، وقتی مست می کند
هزار بوته ی عاشق را !!!
و رقص کنان میان دشت زیبا
|
|
|
|
|
به حسرت چون ز کف ماه رجب رفت
کـزیـن حسرت نگـــر آهــم بــه لب مــانــد
مهِ شعبـان خـوش آمـد گـر رج
|
|
|
|
|
ای مرغ سحر از دل پروانه بگو
از آن همه عاشقْ درِ میخانه بگو
آواز تو دارد ز سحر زمزمه ای
این زمزمه
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۵۶ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |