بودزندگی
پلی آسمانی
به بال بلندی
که پیوسته تا عرش جاری ست
تورا ، پیش از این بوده این پنجره باز
ومی خواندی اسرار سترِ مگو را
به بام خوشِ کودکی ات ، ولی خام
درآن دامنه بود ، خدا باتوهمراز
(همه کودکان چون کبوتر
بوند پاک و معصوم
رهاند بلوغ هرکه از اصل)
میان تو با تو
یکی صفحه ی کاغذی گشته حایل
بکن پاره این سدِّ وهمِ مقابل
ببین شاد وسرخوش دمِ وصل
بود زندگی
شادمان زیستنی در خلاء ، لیک
دمادم به بگشودن شهدِ اسرار
که نیست انتهایش به هیچکس هویدا
بیاباز گرد
دوباره بگیر ، طیبت کودکی را تواز سر
دراین ساحلِ پاکِ بی غش
به دریا رسی ، مثل یک قاصد ابر
نه رنجی توراهست
نه اندوه و بیمی به حِسَ ات مصور
صعودی به اسطوره ها ، فوق ظن وتصور
همه سرِّ سربسته ی ما همین است
فتادیم زیک قهرِ بی هوده در چاه
نه جبراست
که در بازوی ماست پنهان
بیعانه گرفتیم زاسلاف
منِ من یکی نقش وهم است
به آیینه هموار
زده حلقه بردورمان ، مثل یک مار کبری
کند ترجمه حوضچه را بهر آدم
بود فهمِ این دامنه
همه تا ابد شوق پیوستن ما
کنی وااگر بندبندِ ضمیرت
شود نیز انسانی از نو به جلدت پدیدار
همه حیرت است ، بلکه انسان نوزاد
جهان است هنوز بی خبر ، ازاین زایشِ پاکِ آدم
بگیر طیبت کودکی را تواز سر
دراین ساحلِ پاکِ بی غش
به دریا رسی ، مثل جان در مقابل
نه رتجی تورا هست
نه اندوه وبیمی به حِسَت مصور
درودبرشما جناب ناظمی عزیز
بسیارزیباوبلندمعنابود