سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 1 آذر 1403
    20 جمادى الأولى 1446
      Thursday 21 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱ آذر

        آیه ی معراج

        شعری از

        مهرداد مانا

        از دفتر شعر مانا نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۵۴ شماره ثبت ۱۳۰۳۸۱
          بازدید : ۹۶۸   |    نظرات : ۱۷۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهرداد مانا

        هنوز دوستت دارم
        و دیده ی برزخم ، خیسِ اشتیاق
        تا در این دیر دوری ، ریگهای حجاز را بسرایم !
        نمی دانم در کدام عهد خوانده بودم
        که بارانی از این بادیه خواهد گذشت ،
        تا سرخی پیراهن یحیا را تازه کند .
        شنیده بودم _از وارثان عصا و تابوت –
        فرزند آفتاب
        دشنه بر گلوی تاریکی خواهد نهاد .
        تا اصنام سر شکسته ،
        در پیشگاه آذر خودسوزی کنند .
        آه نذر کرده بودم
        اگر دست خیالم به دامن آب برسد ،
        گلوی هاجر را ببوسم .
        نذر کرده بودم
        باز اگر خسته از طعنه ی طایف
        از تنهایی این باغ گذشتی ،
        یک دامن انگور اشک حبه کنم .
        که آیات رنج را در هیچ مُصحفی نمی توان یافت ،
        مگر دستهای من و دیدگان او
        که وارثان روشن رودند .
        شنیده ام چون به ستاره سفر می کردی ،
        پای جبرییل از سرزنش افلاک تاول زد !
        کوهی بر دلم نشسته است
        که مانا
        طی این طریق بی طاقت را سرودی دیگر بساز .
        میان ما و امواج فاصله هاست !!
        این عصا نسبش به ساقه ی کدام گز می رسد
        که هنوز دیده به دیدار موعود روشن نکرده ایم؟
        کریما
        اندر خم ابروی آن الهه ام
        در واژه زارهای سوخته ی سوران
        که نصیب از نسیم نفس تو برده ست .
        _کاش تا تب اشتیاق داغ است
        باد گلاله ام را خبر کند _
        چه کنم با بارانی که نمی آید از ناحیت نوح ؟
        و تکلیف پنجره ی آرزو همچنان مکدر است ..
        هی سلیمان سرودت خاموش !
        قالیچه ی قیل و قال
        زیر پای جنیان انداخته ای ؟
        آصفی کو تا بگوید
        معراج در مرام ماناست
        که آواز احمدی سر داده است…
         
        لامرد ۲۲ خرداد ۱۴۰۰
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴۷ شاعر این شعر را خوانده اند

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ،

        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق

        ،

        محمدرضا آزادبخت

        ،

        محمدکریم نقده دوزان خراباتی

        ،

        مهرداد عزیزیان

        ،

        یاسر کریمی

        ،

        نیره صدری

        ،

        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        ،

        رسول دبیر (نافذ)

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        محمد باقر انصاری دزفولی

        ،

        مهرداد مانا

        ،

        ثنا بانو(تنها)

        ،

        پژمان بدری

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        فریباایازی روزبهانی

        ،

        نرگس زند (آرامش)

        ،

        سیده نسترن طالب زاده

        ،

        شهرام بذلی

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        شاهزاده خانوم

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        بهــاره طـــلایـی زیدی

        ،

        رضااشرفی فشی

        ،

        آوا صیاد

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        احسان فلاح رمضانی

        ،

        مهدي حسنلو

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        منوچهربابایی

        ،

        فرشید به گزین

        ،

        رضا بریمانی( باراد)

        ،

        جواد مهدی پور

        ،

        مریم عادلی

        ،

        علی نظری سرمازه

        ،

        سید هادی محمدی

        ،

        راضیه خضری

        ،

        پیام مفخم

        ،

        افسانه نجفی

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        علی احمدی( امین)

        ،

        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        ،

        محمد اکرمی (خسرو)

        ،

        سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی

        ،

        آذردخت شرقی(آذر دخت)

        ،

        عباس (یزدان) عظیمی

        ،

        مسعود معادی

        نقدها و نظرات
        مهرداد عزیزیان
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۱۴
        درود جناب جمشیدی گرامی
        قلمتان نویسا🙏🌺🌺
        تزاحم تلمیح و خیال، همیشه پاشنه آشیل آثار شماست که مانع نزدیکی مخاطب و اثر و ایجاد یک تعامل بی‌دردسر بین این دو می‌شود
        هرچند تعلق خاطرتان به این تزاحم مانند روز روشن است، و نمی‌توان آنرا به پای حواس پرتی یا ناآگاهی صاحب اثر گذاشت
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۲۱
        سالهای بعد
        همچنان از مزارت بوی باروت می آمد
        گفتند : دعوای عده ی قلیلی سپیدار است
        که در خیابان تبر ، اغتشاش کرده اند!!
        گفتند :
        مرگ سنجاقک ها ، لایِ کتاب فتاوی
        طبیعی ست
        گفتند : آب شدن آدم برفی ها
        ربطی به آفتاب ندارد .
        گفتند :
        باتوم نزدیم / بابونه بود / باور کنید !
        حتا اعتراف سرو و صنوبر هم
        از تلوزیون پخش شد
        کسی اما باور نکرد .

        کسی باور نکرد
        چون بلوط های زاگرس ،
        همچنان می سوختند …..


        مهرداد عزیز ، حضورت سبز است چنان که صفحه ی خزانی مانا را پر از پونه و یاس می کند . و راستی : مهرداد جمشیدی را نمی شناسم ، نام فدایی شما " مهرداد مانا " ست .
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۱
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۴


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۱:۰۰
        درود .
        عاشقانه ای با سبک مانا .
        اشعار سپیدی که ممهور به مهر اوست .
        شاعری زحمت کش و درد آشنا .
        که عاشقانه مینویسد .
        دو بار خوانده شد برایم جذاب بود
        با سبک شما از قبل آشنا هستم نکته ای که همیشه برایم سوال بوده اینکه .
        آقا شما هرجا تشریف میبرید گلاله را نیز همراه خود ببرید تا این قدر دلتنگ نباشید
        پیشنهادی بود .
        سروده واژه آرایی زیبایی داشت
        برقرار ، موفق و موید باشید .


        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۲۴
        در سالهای بعد
        وقتی جیب کویر را تفتیش کردند ،
        قطرات آب کشف شد .
        هرکس خطی از خاطره ی آبان خوانده بود ،
        گلهای گلویش شکفت .
        زیر عبای شب ، ستاره پیدا کردند
        و از آستین تاریکی ،
        آفتاب را بیرون کشیدند .
        تو اما انگار با همه ی شهیدان فرق داشتی
        گفتی : آدمی ناچار است
        گاهی با دهان زخمهای اش بخندد .
        و آنکه باتوم را در خاک باغچه می کارد ،
        چه شاعرانه تنهاست !


        و این شاعر دیوانه چه دارد جز حضور نازنین دوستانی که آب روان و نسیم نوازشگرند؟ .... راستی گلاله همیشه کنارم است اما افسوس که ما در دو بدن هستیم و همین حجاب جسم بیقرارم می کند خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۱
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۴


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃


        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۱:۳۰
        درود استاد عزیز
        به شعر ناب خوش برگشتید
        موفق باشید خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۲۷
        سالهای بعد
        تالاب ها را خشکاندند
        اما ماهی ها در شیلنگ ها شنا می کردند
        شاخه ها را بریدند
        ولی خوشه ها از الوارها آویزان شدند
        سالهای بعد
        طنابهای افسرده خود را از گردن ها به دار آویختند
        تو اما هنوز مرا نگاه می کردی
        انگار شعر مانا و گریه ی گلاله
        کفاف این مصیبت ها نبود .

        گفتم : خجالت به من
        وقتی شکم شب را دریدند ،
        ستاره های زیادی هنوز زنده بودند .
        اما دوربین ها
        نور را به خاطر سرعتش جریمه کردند .
        ن خندانک ارون را به جرم بی حجابی اش !
        گفتی مردم از دوربین ها طلبکارند
        گفتی قارچ ها با صاعقه می رویند
        دوربین ها با آژیر خطر ….


        و ای کاش در ایموجی های فضای مجازی ، فرش و بوریایی بود تا زیر قدم شما دوست عزیز پهن می کردم . ممنون که آمدی و چراغ نیمسوز کلبه ی مانا را جان و شعله ای دیگر بخشیدی
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۲۷
        نارون را نمی دانم چرا اینگونه تایپ کردم؟
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۱
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۳


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۰۶
        خندانک
        کریما
        اندر خم ابروی آن الهه ام
        در واژه زارهای سوخته ی سوران
        که نصیب از نسیم نفس تو برده ست .
        _کاش تا تب اشتیاق داغ است
        باد گلاله ام را خبر کند _
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود برمانای شاعر
        وگلاله اش که هنوز می درخشد درآسمان اشعارش
        بسیارزیباوخاص قلم خودتان بود
        سرشارازتصاویروآرایه ی تلمیح
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۵
        – تو شیشه می‌کشی مردک؟
        – شیشه نمی‌کشم از قرار
        شیشه‌ی عمر کبوتری اما،
        در دلم می‌شکند هر شب!!
        آه دکتر نبضم اینجا میان دست تو می‌تپد
        یا سنگری در سارایوو؟
        نمی‌دانم…
        نمی‌دانم و هنوز این هنگ خسته از جنگ،
        غریق اشک کودکان کوبانی‌ست.
        بچکان ماشه را لعنتی!!!
        من سوگوار آن سرباز بی‌پوتینم
        در کوه‌های «بازی‌دراز»
        و درین کافه‌ی بوسه و لاس
        آرام و قرارم نیست.
        – دهانت را باز کن
        – می‌دانی دکتر!
        اصلاً مرض واگیری‌ست شعر:
        به خواب هر زنی که می‌روی،
        بالشش گاوخونی گریه می‌شود!
        شیشه نکشیدم اما
        تصویر ناتمام ماه
        در برکه‌ی چشم آن دختر افغان را
        یادم هست.
        تا صبح چنان شاعرم کرد
        که با دود سیگار
        نام خدایان قریش را
        در هوا می‌نوشتم.



        بانو عجم ، معرفت شما را قدردانم . و آنگاه که این صفحه ی عطش، چشم به راه قطره ای آب است، دوستانی چون شما باران مهرشان را دریغ نمی کنند
        ممنونم که سر زدی خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۱
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۳


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃


        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۲۴
        خب؟..🤔 من وسط اینهمه تمجید چی بگم؟..🤔 چه مدلی تعریف کنم که شبیه هیشکی نباشععع.. خندانک دیر رسیدن بده خندانک هر چی واژه خوشگل واسه تحسینه استفاده میشععع.. بعدش شاهزاده می‌مونه و کامنت ساده‌ش 🥴
        درود بر جناب مانای شاعر خندانک
        خوانش دوباره لذت بخش بود خندانک
        ان‌شاءالله همیشععع بمانید و به مهر و عشق بسرایید خندانک
        همواره سلامت و ثروتمند باشید خندانک

        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۳۵
        ناشکری نمی کنم .
        شراب خنده ی تو هم به خدا ،
        غنیمتی ست ،
        در این خمارستان اندوه .
        اما تو بگو :
        چه بگویم ،
        به خضر افسرده ای که هرشب
        خود را در حوض حیات (!)
        خفه می کند ؟


        ما دو نوع کامنت خوشامد داریم اینحا، و قطعا کامنت مخصوص شاهزاده ها باید سلطنتی باشه ... تشریف تان را مغتنم می دانم و خرسندم از اینکه این ناحیت را به قدوم مبارک تان متبرک نمودید خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۴۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۳


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃


        ارسال پاسخ
        عليرضا حكيم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۱:۲۶
        درود بر مانا
        اشعار خوب خواندم جای دستمریزاد دارد
        خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۱۴
        سحر
        گیس سپیده را می کشیدند
        برای ارشاد شبانه
        و ما
        چنارهایی بودیم که چکمه های تبر را
        با خون شاخه ها واکس می زدیم .

        شب اما
        شولایی به تن نداشت
        اشک هایمان پای شله و شوربا
        دجله ای دیوانه شد
        که چرا کنار فرات نبودیم ،
        تا این راهیان بیراهه
        رقیه را گیسوکشان به شعر محتشم نبرند ؟


        چه غنیمتی از این بالاتر که در کارزار زندگی همیشه دستم خالی بوده اما پشتم پر به چنین دوستان شکردهان شیرین قلمی ؟ ... ممنونم از حضورت گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۳


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃


        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۰۴
        سلام دوستان ناب انشالله که حال دلتون خوب و خوش باشه
        خواستم نقد خودمو پای این شعر عزیز درج کنم دیدم
        دوست خوب و نازنینم سینا دژاگه بسیار کامل و بلند بالا راجع به این شعر نقد نوشته و هرآنچه من می خواستم در مورد این شعر شریف بنویسم نوشته
        چون نقد بسیار طولانیست پاره پاره توو ستون نقد میذارمش خندانک
        تشخص
        در طراحی معمول است که گاهی اوقات به‌جای بررسی ارقام، توجه به دسته‌بندی‌ها و… از موارد ملموسی چون طراحی پرسونا استفاده می‌شود. ذهن انسان با شخصیت‎ها ارتباط بیشتری برقرار می‌کند تا با مفاهیم کلی. در اشعار مهرداد مانا اسامی خاص به‌وفور یافت می‌شود و می‌تواند شعرش را از نظر عاطفی دسترس‌پذیرتر کند. این اسامی خاص می‌تواند به حافظه‌ی مخاطب رسوخ کند و به درک معنای شعر به‌صورت پیشینی منجر شود. البته این درک پیشینی بنابر میزان آگاهی مخاطب از مفاهیم مطرح‌شده در شعر متفاوت خواهد بود. باید در نظر داشت خلاقیت این شاعر در رقم زدن هم‌نشینی‌های بدیع است. این هم‌نشینی‌های تازه یا در حوزه‌ی واژگان است یا شخصیت‌ها. هم‌نشینی بدیع شخصیت‌ها بیشتر در ساختار عمودی شعر بروز می‌کند و هم‌نشینی تازه‌ی واژگان در ساختار افقی سطرها. مثالی از ساختن تصاویر بدیع با واژگان غریب را می‌توان در این سروده‌ی شاملو مشاهده کرد:
        کاشفان چشمه
        کاشفان فروتن شوکران
        جویندگان شادی در مجری آتشفشان‌ها،
        شعبده‌بازان لبخند در شبکلاه درد.
        با جا پایی ژرف‌تر از شادی
        در گذرگاه پرندگان. (شفیعی کدکنی، 1389)
        در این شعر هم چنین هم‌نشینی‌هایی یافت می‌شود. مانند:
        تا در این دیر دوری، ریگ‌های حجاز را بسرایم
        یک دامن انگور اشک حبه کنم
        پای جبرییل از سرزنش افلاک تاول زد!

        عناصر اسطوره‌ای
        شعر آیه‌ی معراج (مانند اکثر اشعار مانا) به‌روشنی متاثر از اسطوره‌های ادیان ابراهیمی‌ست. انتخاب این اسطوره‌ها با توجه وجوه اومانیستی‌شان در قیاس با اساطیر دیگر ملل مثل خاور دور همسو با هدف شعری ماناست. باید توجه داشت که وقتی صحبت از اسطوره به میان می‌آید ما با مشتی قصه‌ها، توهمات و عقاید بدون استدلال روبه‌رو نیستیم. «اسطوره بنیادی است، عرصه‌ی نمایشیِ عمیق‌ترین حیات غریزی ماست، عرصه‌ی آگاهی بدوی انسان است در جهان، که می‌تواند به هیئت‌های بسیار درآید و همه‌ی عقاید و نگرش‌های خاص به آن بستگی دارند» (گرین، مورگان، ویلینگهم، 1395). در نقد اسطوره‌شناختی یک اثر ادبی باید به تصاویر، مایه‌های یا انگاره‌های کهن‌الگویی و کهن‌الگو به‌عنوان نوع توجه داشت (همان). بر این اساس می‌توان به چند بنیان اسطوره‌شناختی در شعر آیه‌ی معراج شاره داشت:
        الف) سرخی پیراهن یحیا: سرخی نمادی‌ست از قربانی، بی‌نظمی، اختلال و ظلم. مانا بار دیگر عنصر دادخواهی و ظلم‌ستیزی را با روایت خون دامن‌گیر یحیی سروده است. این نماد می‌توانست سیاوش، عیسی مسیح یا حسین‌بن‌علی باشد. اما سطرهای پیشین و پیرنگ کلی شعر می‌طلبیده که یحیی این بار را بر دوش بکشد.
        ب) اصنام سرشکسته: بت‌های شکسته نمادی هستند از کشته شدن شک و تردید یا ظهور دیدگاه‌های جدید در نگاه شاعر. ماهیت این ایمان چیست و می‌خواهد به چیز منجر شود را تنها شاعر می‌داند، به‌سان رازی مکتوم و سربه‌مهر.
        ج) وارثان عصا و تابوت: پاره‌ای از این حکایات را شاعر از زبان وارثان عصای موسی و تابوت عهد (صندوقی حاوی ده‌فرمان) شنیده است. شاعر در اینجا به یکی از آبشخورهای اندیشه‌اش یعنی عهد عتیق اشاره دارد. عصا می‌تواند نمادی از هدایت، رهنمایی و دعوت به ایمان باشد و تابوت عهد نیز نمادی از قانون‌مندی و شریعت.
        د) آب: آب نمادی از آگاهی، راز خلقت، تطهیر و رستگاری‌ست. گویی شاعر در طلب رستگاری‌ست و می‌خواهد با رسیدن به سرچشمه‌ی رشد و باروری در اولین اقدام گلوی تشنه‌ی هاجر را ببوسد. در این بین می‌توان خود شاعر را حتی با آب که نشان رستگاری‌ست یکی دانست. شاعر به‌شکل یک رستگاری ازلی گلوی هاجر را تر خواهد کرد. هاجری که سر به فرمان ایمان نهاده است نه عقلانیت. گویی برای شاعر جوهره‌ی ایمان بر عقل برتری دارد. این بی‌چون‌وچرایی ایمان در نظر شاعر برایم تداعی‌گر نظرات سورن کی‌یرکه‌گورست.
        ه) آواز احمدی: در ادامه راجع به این بخش بیشتر توضیح خواهم داد. اما احمد در اینجا نمادی از کهن‌الگوی قهرمان است. شاعر در فراز پایانی از قهرمان شعر که خودش است منتها در آینه‌ی احمد، پرده بر می‌دارد. تمام این فراز و فرودها و طی طریق در چند سطر آخر سروده معنا می‌شوند. عواطف سرکش و قهرمان‌مآبی سروده در زبان، روایت و ساختار شعر به راحتی قابل پیگیری‌ست. از این منظر بنده به‌طور کلی شعر آیه‌ی معراج را اثری رومانتیک می‌دانم نه شعری مدرن و یا پست‌مدرن.

        ادامه دارد....
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۲
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۷
        درود ها بر استاد بدری عزیز خندانک
        خداقوت ودستمریزاد خندانک
        استفاده میبریم از قلم ارزشمندتان خندانک
        موفق باشید در پناه حق خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۴۶
        درود بر شما استاد بدری بزرگوار 🌺💐🌺
        پژمان جان بسیار عالی این سروده‌ی زیبا را جراحی کردید
        از قلمتان بسیار آموختم 🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۴۶
        درود جناب پژمان خداقوت
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۲۸
        درود بر خدای آشنازدایی.. خندانک
        اول اینو بگممم وقتی نقدتون‌رو خوندم بی‌اختیار یاد استاد صبور افتادم جناب علامیان آگاه.. خندانک
        شما که باهاش دوستید.. بگید جاش حسابی در ناب خالیععع و سبز خندانک خندانک
        پنجره سبز رو به آگاهی‌تونم عالی بود و منتظر ادامه‌ش می‌مونیم.. ولی دو بار خوندم تا متوجه بشم🙈
        سی‌پاس‌گزاریم خندانک
        همواره سلامت و ثروتمند باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۳۷
        به یقین ،
        شبی شاعری
        با صحرا خوابیده است !
        وگرنه
        آبستن این همه سکوت و ستاره نمی شد …


        ممنون ازت پژمان جان . هم از تو که قلمت زرین است و هم از سینا که قلمش قدار ... خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۰۹
        درود جناب پژمان از نقدتان بهره بردیم
        ارسال پاسخ
        نیره صدری
        نیره صدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۱۸
        درود واحترام جناب بدری گرامی
        سپاس از زحمت نقد پای سروده ای ارزشمند
        برای روشن ساختن اذهان
        خدا خیرتان دهد خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۲:۱۸
        درود و عرض تشکر خندانک
        ارسال پاسخ
        منوچهربابایی
        منوچهربابایی
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۲:۵۲
        سلام استاد عزیزم
        ممنونم‌ پژمان گیان بابت نقد سازنده و آموزشی
        هردو عزیز در پناه خدا
        🌹🌹🌹🌹🌹❤
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۵۸
        چاکرات تمامی دوستان خندانک
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۳


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۵۸
        سلام دوستان اینم بخش دووم نقد طویل آیه های معراج

        در امتداد گذشتگان
        همان‌طور که اشاره شد، شعر آیه‌ی معراج را می‌توان شعری از چشم‌انداز مدرن دانست اما نمی‌توان آن را شعری مدرن محسوب کرد. در جهان‌بینی شاعر جدید جهان پرشتاب، گذرا و سرشار از تکثر است (بودلر، 1398). در اثر مدرن خبری از قهرمان نیست، اگر هم باشد سایه‌ای شکسته‌خورده از سنخ کهن‌الگوهاست. شاعر مدرن کسی‌ست که از میان این همه هیاهو و روزمرگی جرقه‌های شاعرانه را شکار می‌کند و به‌شکلی بیمارگونه درصدد جاودانه کردن آن‌هاست. شعر آیه‌ی معراج مولفه‌هایی را عرضه نمی‌کند که بتوان آن را در پرتو زندگی امروزی تفسیر کرد. البته صرف اشارات اسطوره‌شناختی، دست شعر را از عصر حاضر کوتاه نکرده است. برای مثال در آثار نیچه نقل‌هایی از کتاب مقدس آورده می‌شود اما از منظری انتقادی و چه‌بسا خردکننده. و یا مثال ادبی آن جیمز جویس که برای فهم آثارش نیاز به خوانش‌های بینامتنی و دقیق میان اثر، کتاب مقدس و فرهنگ مردمان ایرلند است. در اثر ادبی مدرن انتخاب واقعیت از چند دیدگاه خطاپذیر و گزینشی انجام می‌شود. راوی شاید مشخص نباشد. وقایع ترکیبی هستند از تجربه‌ی ذهنی، ادراک و ناخودآگاه. زمان تاریخی ممکن است با زمان شخصی و عاطفی اشتباه گرفته شود. موضوع اصلی آن آگاهی و تجربه است (وارد، 1400).
        می‌توان رگه‌های قدرتمندی از التقاط‌گرایی پست‌مدرن را در درهم‌آمیختگی اسطوره‌های این شعر مشاهده کرد، اما وجه قهرمان‌گرایی شعر آن را از ساحت بی‌مرکز و مسطح یک اثر پست‌مدرن دور می‌کند. آیه‌ی معراج شعری رومانتیک، سوگوارانه و همدلانه است. نگاه شعر به اساطیر ابراهیمی به‌خصوص پیامبر اسلام را باید در امتداد دیدگاه عرفا ردیابی کرد. دیدگاهی که عنصر اصلی آن عشق و موتور محرکه‌اش جذبه است. نوای شطح و طامات و بانگ اناالحق حلاج‌گونه را می‌توان در عبارت آواز احمدی مشاهده کرد. این گزینش شاعر بوده است که روی کدام وجه دین (اخلاق، مناسک و عرفان) متمرکز شود و با چه رویکردی با آن برخورد کند. فارغ از قضاوت ارزشگذارانه بر این اقدام (شاید این رویکرد باب طبع چون منی نباشد) باید دید که شاعر در خلق شعر موفق بوده است یا نه. باید گفت نه تنها موفق بوده بلکه توجه به وجوه اسطوره‌ای باعث شده است که شاعر سبک خودش در سرودن را نیز خلق و بازتولید کند.

        نازمان‌مندی
        به زعم هایدگر، فیلسوف آلمانی، زمانِ انسانی را می‌شود در دو دیدگاه قالب‌بندی کرد: زمان کایرولوژیک و زمان کرونولوژیک . این دو اصطلاح ریشه در دو واژه‌ی کایروس و کرونوس دارند. «کایروس» یک مفهوم کیفی از زمان است، به معنای وهله‌ی مناسب در زمان، زمان مناسب برای انجام کاری، زمان راستین عمل. منقطع و گسسته است. «کرونوس» به‌طور کلی یک مفهوم کمّی از زمان، متداوم و پیوسته است (امورچادا، 1398). زمان در این شعر از سنخ کایرولوژیک است. تاریخ‌مندی در شعر آیه‌ی معراج از میان برداشته شده است. گاهی در عهد عتیقیم و گاهی صدر اسلام، و در فراز پایانی در اکنون شاعر. این عنصر یاری‌رسان شعریت شعر است، چرا که کلام را از حالت عرفی و منطقی خارج کرده است. شاعر گاهی همراه ابراهیم و هاجر است، گاهی همراه محمد و جبرئیل و زمانی همراه سلیمان و آصف‌. گویی مانا تاریخ را نه یک روند خطی بلکه چیزی مدور و تکرارشونده می‌بیند. او در این تاریخ دایره‌وار با خیلی از شخصیت‌ها همراه می‌شود برایشان می‌گرید، بر آن‌ها غضب می‌کند و حتی گاهی با آن‌ها یکی می‌شود.

        نامکان‌مندی
        رخدادهای گوناگون شعر در محدوده‌ی خاورمیانه است اما مکان مشخصی ندارد. شاعر در حجاز، طائف، بین‌النهرین، اورشلیم و سوران داستان سرگشتگی‌اش را با زبانی مستحکم بیان می‌کند. گاهی از عرش سر در می‌آورد و گویی به معراج رفته است. این ویژگی بی‌مکان-زمانی شعر را در هاله‌ای رویاگونه می‌پیچد و آن را در دریایی رازآلود غرق می‌کند. شاعر بارها از کلیدواژه‌ی «مزامیر مانا» در نامگذاری اشعارش استفاده کرده است که شایان توجه است. اگر سری به اوستا، قرآن و کتاب مقدس بزنید تشابه فرمی زیادی میان زبان و نوع روایتگری این کتب و شعر مانا مشاهده خواهید کرد. با این تفاوت که در شعر مانا زبان بسیار فشرده و شاعرانه و رازناک‌تر است. کریستیان بوبن از دیدگاهی عاطفی به کتاب مقدس می‌نگرد و می‌نویسد:«در شالوه‌های کتاب مقدس که به‌سان بنیان‌های دل آدمی‌ست، از انسانی حکایت می‌رود و صحرایی. این انسان از تمامی پیوندهای آشنا می‌گسلد و آوای خویش را در صحرا ، به‌سوی آن وجودی که بسی بزرگ‌تر از اوست برمی‌آورد و با برآوردن آوای خویش، آن را می‌یابد» (بوبن، 1385).
        البته باید توجه داشت در بعضی از سروده‌های مانا مانند همین شعر تحت تاثیر ویژگی بی‌زمانی و بی‌مکانی، ارتباط سروده با اکنون و طبیعت از دست می‌رود. شعر دیگر نمی‌تواند حکایتی باشد که من خواننده آن را با قلب و ذهنم حس کنم. هرچند شاید چنین موردی جزو اهداف شاعر نباشد. اما به‌نظرم افراط بیش از حد در کاربست این ویژگی می‌تواند شعر را به مرز تصنعی بودن بکشاند، هرچند به‌نظرم تاکنون این اتفاق نیفتاده است و امیدوارم که هرگز رخ ندهد.

        یگانگی در عین تکثر
        آشوری در کتاب «عرفان و رندی در شعر حافظ» از ویژگی خاصی در شعر حافظ پرده بر می‌دارد. او با در نظر گرفتن نشانه‌های متعدد و مطالعه‌ی تطبیقی دیوان حافظ با آثار عرفانی پیش از حافظ نتیجه می‌گیرد که حافظ، آدم، رند و… یکی و در مقابل ملک، زاهد، صوفی و… نیز یکی هستند. آشوری اشعار حافظ را در بستر نزاعی ازلی میان آدم و ملک تفسیر می‌کند، به‌گونه‌ای که نمود دیگر آن نزاع حافظ و زاهد است (آشوری، 1398). در شعر مانا هم شاید متاثر از این ویژگی (شاید هم نه) می‌توان در عین تکثر به نوعی وحدت رسید. مانا، احمد و راوی شعر در حقیقت یک نفر هستند، یعنی خود شاعر. از دیگر سو سلیمان، ابرهیم، نوح، جبرئیل و… قرار دارند که به تناسب وقایع و تصاویر به کمک شاعر می‌آیند تا مفهوم‌پردازی کند. حضوری گاه همدلانه و گاه انتقادی که نشان از بهره‌گیری از بیش‌متنیت در شعر ماناست (در باب این مقوله به تفصیل در شعر اینک ابرهیم توضیحاتی داده‌ام).

        موسیقی داخلی و آشنایی‌زدایی
        اگر شعر آیه‌ی معراج یا دیگر آثار مهرداد را بخوانید، خواهید دید با وجود نبود وزن عروضی، باز هم موسیقی شعر را احساس می‌کنید. واج‌آرایی‌های بی‌امان و مراعات‌النظیرهای افقی و عمودی بارزترین ویژگی‌های قلم اوست:
        تا در این دیر دوری، ریگ‌های حجاز را بسرایم («د» و «ر»)
        نمی دانم در کدام عهد خوانده بودم («د» و «م»)
        طی این طریق بی طاقت («ط» و «ق»)
        که نصیب از نسیم نفس تو برده‌ست («س»)
        قالیچه ی قیل‌وقال («ق»)
        به‌طور کلی آشنایی‌زدایی را می‌توان در سه سطح زبانی، مفهومی و سبک‌های زبانی بررسی کرد (فیروزی، حسن‌زاده، آریان، 1398). باید توجه داشت که مانا در این سروده از وجوه خاصی از آشنایی‌زدایی استفاده کرده است و از بعضی اقسام نه. برای مثال از قید یا صفت در جایگاه اسم استفاده نشده است و یا ارکان جمله خیلی جابه‌جایی ندارد. اما از تشبیه، تشخیص، مجاز و استعاره در راستای آشنایی‌زدایی به‌کرات بهره گرفته شده است. برخی از آشنایی‌زدایی‌های زبانی و معنایی (نه سبکی و روایی ) عبارت‌اند از:
        شنیده بودم _از وارثان عصا و تابوت – (تقدیم فعل بر ارکان جمله و وارثان عصا و تابوت مجاز از نویسندگان عهد عتیق)
        یک دامن انگور اشک (دامن در جایگاه ممیّز قرار گرفته است که وابسته به عدد است (یک دامن). هم‌چنین انگور اشک هم اضافه‌ی تشبیهی‌ست)
        دست خیال (اضافه‌ی استعاری و تشخیص)
        دامن آب (اضافه‌ی استعاری و تشخیص)
        فرزند آفتاب (استعاره از ابراهیم به‌گمانم)
        گلوی تاریکی (اضافه‌ی استعاری و تشخیص)
        تا اصنام سرشکسته،
        در پیشگاه آذر/آزر خودسوزی کنند (تشخیص)
        مگر دست‌های من و دیدگان او
        که وارثان روشن رودند (تشخیص)
        شنیده‌ام چون به ستاره سفر می‌کردی (ستاره مجاز از آسمان یا عرش)
        پنجره‌ی آرزو (اضافه‌ی تشبیهی)
        قالیچه‌ی قیل‌و‌قال (اضافه‌ی تشبیهی)

        ویراسته‌نویسی
        توجه به استفاده‌ی بجا و درست از نشانه‌های سجاوندی، فاصله و نیم‌فاصله میان حروف و به‌طور کلی اصول ویراستاری متن علاوه بر تامین زیبایی ساختار شعر به خوانش بهتر آن هم کمک می‌کند. به‌عنوان خواننده‌ای که روزانه با کتاب و مقاله سروکار دارم وقتی در متنی خواه شعر یا نثر این ویژگی‌ها رعایت نمی‌شود دچار سخت‌خوانی می‌شوم و پریشانی متن از نظر ویراستاری آن‌قدر ذهنم را درگیر می‌کند که از فهم محتوا در خوانش نخستین باز می‌مانم. به‌نظرم اصلاح این مورد بدون اغراق به اعتلای بیشتر وجه‌ی ادبی شاعری چون مانا و تاثیرگذاری کلامش کمک شایانی خواهد کرد. کتاب «آموزش ویراستاری و درست‌نویسی» اثر «دکتر حسن ذوالفقاری» از منابع ارزشمند ویراستاری متن فارسی‌ست. یک نکته‌ی آخر هم که به ذهنم می‌رسد املای صحیح نام «آزر» با «ز» است. هرچند شاید شاعر در آوردن واژه‌ی «آذر» قصد اشاره ضمنی به آتش را نیز داشته است.

        منابع
        1. آشوری، داریوش، 1398، عرفان و رندی در شعر حافظ، چاپ شانزدهم، نشر مرکز، تهران.
        2. اُمورچادا، فیلیکس، 1398، کایروس (کایروس و کرونوس در آثار هایدگر)، ترجمه‌ی علی رسولی، چاپ اول، نشر هزاره سوم اندیشه، تهران.
        3. بوبن، کریستیان، 1385، نور جهان، ترجمه‌ی پیروز سیار، چاپ دوم، نشر آگه، تهران.
        4. بودلر، شارل، 1398، نقاش زندگی مدرن و مقالات دیگر، ترجمه‌ی روبرت صافاریان، چاپ سوم، نشر حرفه نویسنده، تهران.
        5. شفیعی کدکنی، محمدرضا، 1389، موسیقی شعر، انتشارات آگه، تهران.
        6. فیروزی، حسن، حسن‌زاده، شهریار، آریان، حسین، 1398، «بررسی انواع آشنایی‌زدایی در آثار مهدی اخوان ثالث»، مجله متن‌پژوهی ادبی، دوره 22، ش 79، ص 159-190، تهران.
        7. گرین، ویلفرد، و دیگران، 1395، مبانی نقد ادبی، ترجمه‌ی فرزانه طاهری، انتشارات نیلوفر، تهران.
        8. وارد، گلن، 1400، پست‌مدرنیسم، ترجمه‌ی قادر فخر رنجبری و ابوذر کرمی، چاپ هفتم، نشر ماهی، تهران.

        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۱:۳۱
        درود جناب بدری خداقوت
        فکر کنم نتوانی اشعار مرا نقد کنی
        دودلیل دارد یا بامن دشمنی واز من بدت می آید
        یا من چرند وپرند وچرت وپرت زیاد می نویسم
        آیا دلیل سومی وجود دارد
        ؟؟؟
        ارسال پاسخ
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۲۷
        درود بر شما استاد بدری بزرگوار 🌺💐🌺
        دست مریزاد واقعا نقد آموزنده‌ای بود خندانک
        بهره‌ها بردم
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۶:۵۳
        وارثان عصا و تابوت ( بنی اسراییل ) که ظهور پیامبر آخرالزمان را در کتب خود پیش بینی کرده بودند . یکی از آن نشانه ها ، تازه شدن خون پیراهن یحیا بوده است

        عهد عتیق ( تورات ) عهد جدید ( انجیل )
        خوانده بودم _ نمی دانم در کدام عهد ؟ _

        اصنام سرشکسته در پیشگاه آذر

        ابراهیم اصنام را شکست . اما خودسوزی اصنام در پیشگاه آذر هم به دلیل بت تراشی آزر بوده و هم آذر به معنای آتش به کار رفته . و اینکه چون محمد توحید را تکمیل کرد ، لذا بت ها خودسوزی کردند

        در سفر به طایف پیامبر مورد ضرب و شتم قرار گرفت . و در خارج شهر به سایه ی باغی پناه آورد . غلامی به نام عداس به او انگور تعارف کرد و پیامبر به او گفت از کدام شهری ؟ گفت نینوا شهر یونس نبی . و پیامبر گفت یونس پسر متا بود . عداس تعجب کرد و پرسید نام پدر یونس را از کجا می دانی ؟ و الی آخر … . این داستان در چندین جا الهامبخش مانا بوده است :

        من آن عداس عبوسم
        که نام پدر یونس را با میخ به دیوار مغزم کوبیدم ( نامه ی سرانجام )

        همچنین بحیرا ( راهب یهودی ) که منتظر محمد پیامبر آخرالزمانی بود و در دیری میان حجاز و شام ساکن بود . اصطلاح ریگ حجاز را شمردن استعاره از انتظار کشیدن است . در جای دیگر نیز این داستان را آوردم :

        من آن بحیرای بیهوده ام
        بر بام دیر دوری
        که مبشر رسالت هیچ رسولی نشدم ( اسم شعر یادم نیست )

        رستم از درخت گز تیری دوشاخه درست کرد و چشم اسفندیار را کور کرد :

        این عصا
        نسبش به شاخه ی کدام گز می رسد
        که هنوز دیده به دیدار موعود روشن نکردیم ؟

        ..
        در داستان معراج نیز می خوانیم که جبرییل تا جایی با پیامبر بود و بعد از آن گفت از اینجا به بعد را نمی توانم و مرا راه نمی دهند . پیامبر بر براقی ( اسبی که با آن طی افلاک کرده بود ) سوار شد و باقی را تنهایی رفت :

        شنیده بودم چون به ستاره سفر کردی
        پای جبرییل از سرزنش افلاک تاول زد

        یا در جایی دیگر :

        و آن هنگام که تایر براقی پنچر شد
        ویزای عروج مرا هم باطل کردند
        در آن بی هنگام که بنگیان از باده ی قالوبلی مست بودند ( نامه ی سرانجام )

        آصف هم مشاور سلیمان بود . و سلیمان که بر قالی پرنده می نشست با کمک جنها بیت همیقداش ( بیت المقدس ) را ساخت :

        هی سلیمان سرودت خاموش
        قالیچه ی قیل و قال زیر پای جنیان انداختی ؟
        آصفی کو تا بگوید
        معراج در مرام ماناست
        که آواز احمدی سر داده است ..



        پژمان جان ، بیش از اندازه زحمتت دادم و همچنین از سینا یاد کنم که فامیل مادرم بود و جالب اینجاست در سایت شعر شناختمش
        این توضیحات را هم نوشتم که اشارات تاریخی را دوستان راحت تر دریابند
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۲


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        علی نظری سرمازه
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۱۶
        درود جناب بدری
        چه نقد پر خیر و برکتی؟
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۰۸:۳۸
        درود بر شما استاد مانای بزرگوار 🌺💐🌺
        شعر سپید بسیار زیبایی را در وصف پیامبر اکرم (ص) سرودید

        نمی دانم در کدام عهد خوانده بودم
        که بارانی از این بادیه خواهد گذشت ،
        تا سرخی پیراهن یحیا را تازه کند .
        شنیده بودم _از وارثان عصا و تابوت –
        فرزند آفتاب
        دشنه بر گلوی تاریکی خواهد نهاد .
        تا اصنام سر شکسته ،
        در پیشگاه آذر خودسوزی کنند .

        واقعا لذت بردم آفرین ها
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۳۱
        سالهای بعد آمدند و رفتند
        بی آنکه تقویم از جایش جُم بخورد !
        راستی من هنوز از هیچ خورشیدی نپرسیدم
        چگونه می شود قندیل دقایق را آب کرد ؟
        کسی چه می دانست
        آن که در هشتک ها تکثیر می شود،
        هرگز نمی میرد .
        آه
        کسی نمی دانست
        گلوله ها توان کشتن کلمات را ندارند
        و تو شعری بودی
        که کلماتش دیوانه بودند


        برایم تفاوتی نمی کند ، مسافت ما تا شما چقدر است؟ هر جغرافیایی که تشریف دارید ، یک تاریخ ارادتمندم خندانک

        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۲
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۴۸
        درود دوباره بر شما مهرداد جان خندانک
        لذت می‌برم از مصاحبت با شما خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۲


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۰۸:۴۳
        درود جناب مانا برادر ارزشمند خاص خودم چه شعر تلمیح زیبایی احسنت بر شما
        با لایک دوم همراه باشد
        آیا کسی می تواند این شعر را بر علیه خود بشوراند تا گلوی حجر را ازبیخ بریده باشم
        سپاس
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۳۹
        وقتی می‌روی،
        لااقل همین پیراهن اوقات مرا هم ببر وُ
        بر تن بیدی بیچاره از بادیه‌ی باد بپوشان
        چه حاجت است وقتی تو نباشی
        مدام با موسیقی عبوس عقربه‌ها برقصم؟


        چه خبر از این فرحناکتر که دوستان خطاپوش همواره مانا را در می یابند و این لطف آفرینش در حق من خطاکار ، اگر رحمت آسمان نیست، پس چیست؟؟
        سپاس از قلمت و قربان قدمت خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۲
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۲


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        ارسال پاسخ
        یاسر کریمی
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۱۸
        درودها بر استاد ارجمند خندانک
        بسیار زیبا و ارزشمند سرودید خندانک
        سلامت و تندرست باشید خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۴۱
        زمان‌های بی‌تو به همه چیز مشکوکم
        حتی به بخار روی پنجره و بی‌خبری بهمن‌ماه
        نه شیره‌ی کهنوج و نه شراب شیراز
        بر عصای ترد سیگار هم تکیه نمی‌کنم
        می‌گویم احتمال دارد تمام این دلتنگی‌ها
        زیر سر آن کلاغ دوردست باشد
        که بر مناره‌ی کاج پیر بیهوده می‌خواند
        سنگی می‌پرانم و باقی روز را
        به این معمای مجهول می‌اندیشم،
        که من بی‌عار
        با وجود این همه طناب و تردید و سفسطه و ساطور
        چرا همچنان حصار بیهوده زندگی را ترک نکردم؟

        یاسر نازنین ، از صفحه ی دلم همه چیز پاک می شود الا عشق و یاد دوستانی که دوستی را در حق مانای بی نوا تمام کرده اند . گل نثار قدمت خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۲
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۲


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۲۲
        اگر معراج در مرام مانا نبود
        آنوقت چه کسی آواز احمدی سر می داد ؟؟؟؟؟
        بنده دنبال معراج نیستمم
        شک بر انگیز است اگر در معراج پاهای تاول زده جبرییل را پای سنگ کلوخ حجاز نگذارم وشاید قافله ها عقب تر از ابلیس جبرییل جا گذاشته باشتد آنوقت چه خواهی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۴۹
        _ عجیب است تو نیز از استر خاطره داری؟
        مادرم وقتی ملکه ی خشایار شد
        گفت نام آن دخترک
        که در صهیون ، گره از گیس آل بهانه باز می کرد
        استر بود

        اما استر شب معراج چموشی می کرد
        مگر نه؟
        آن پری که همراه من بود وُ
        پرهایش از هیبت کبریا سوخت،
        گفت : آرام باش استر
        میان این منظومه ی مرموز
        راکبی بهتر از فرزند ابراهیم نخواهی یافت
        دل به آواز عروج بسپار
        ما زانوان زمینیم که از بوسه ی خورشید
        خاکی شدیم.

        و دیگر بار سپاس
        و دیگر بار درود ... خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۲
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۲


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        ارسال پاسخ
        نیره صدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۳۴
        درود واحترام جناب مانا ارجمند
        سپیدی بسیارزیبا وارزشمند خواندم از قلمتان
        برقرارباشید وتندرست
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۵۰
        از حال نزار نی لبک چه بگویم؟
        تو که خود با مویه های مولوی وُ
        قیل و قال قونیه قد کشیدی
        تکلیفم با تو روشن است
        ملال من از مردمانی ست که نمی دانند
        اگر از قندیل ستاره به دامان خاک چکیدم،
        تنها برای تعبیر رویای زنی بود
        که لبانش از هجای نام من سرخ می شد ….


        نوارانی کردی این تاریکخانه را به نام و نویسه ات . و من این همه مهربانی را کجای دلم بگذارم و چگونه پاسخ دهم؟؟ خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۲
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۲


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۱:۴۱
        زیبا
        وبردل نشست
        هزاران درودتان باد
        شاعرگرامی
        خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۵۱
        بنویس:
        در خاورمیانه هنوز هم مردی‌ست
        که صدای سخن عشق را
        از اندوه آژیرها می‌شنود.
        هنوز نام همه‌ی سرخرگ‌ها
        اروند است
        منِ بی‌خانمان، باور می‌کنی
        وطن سرفراز زنی بوده‌ام
        که روزی از پهلوی چپم برخاست و
        گفت:
        آه… آدم! هوای این آسمان، خاکی‌ست
        بیا به بی‌گاهان برویم…


        از کران تا کران مرهون لطف تان هستم بزرگوار . خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۲
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۱


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃


        ثنا بانو(تنها)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۲۹
        سلام بر مانای بزرگ وارجمند وعزیز خندانک
        شما مرا نمیشناسید اما من شما رو خوب میشناسم واکثر شعرها ونوشته های شما رو چندین وچند بار خوندم و واقعا به قلم حق گو وحق گرای شما افتخار میکنم ..
        تازه وارد سایت شده ام اما خیلی وقت است که با تمام شاعران سایت آشنایی دارم چون همیشه اشعار وکامنتها رو میخوندم وبعد به سرم زد که منم عضو ناب باشم ..
        خوشحالم که هستید وامیدوارم باشبد برای همیشه ...
        راستی گلاله نام شخص است ؟؟
        یا نه جزئی از اشعارتون است وزاده ی شعر است؟
        این شعر را هم قبلا خواندم والان هم باز فیض بردم از قلم نابتان
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۵۵
        چرا به یاد نمی‌آورم؟
        پرومته می‌خواست
        برای معشوقه‌اش
        که زنی بود از تبار قندیل
        گل آتش ببرد
        و قرن‌هاست
        پیش این کلاغ‌های جگرخوار
        صحبت از نگاه ستاره جرم است!
        بنویس:
        تشنگی اگر در طالع ما نبود
        هزار چشمه از تمنای کویر می‌جوشید
        من نیز
        از شمردن تاول‌های پای هاجر
        به مختصات زمزم رسیدم
        من نیز پرومته‌ای بودم
        که گل آتش را به گیسوی شب سنجاق کردم
        بنویس: ما پیله‌های محکوم به ابریشم خالصیم
        و پرواز، آرزویی عقیم بود
        که از باد به عاریت گرفتیم
        آه نفسم بالا نمی‌آید
        لابد فردا
        در ستون حوادث تیتر خواهند زد:
        شعری که از عشق آشفته بود،
        شاعرش را با کلمات خفه کرد!


        ثنای مهربان ، کامنتت بوی آشنا می دهد و خوشا مانا که گناهکار است و دوستانی چنین مؤمن دارد تا در روز بازپسین محض شعرهایش ، شفاعتش کنند . گلاله نام خانم بنده س اما در شعر نشسته و جای خوش کرده و به قول مانا :

        گلاله هرگز نام هیچ زنی نبود
        نام
        دیگر
        زندگی.
        بود .... خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۲
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۱


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۵۲
        درود
        ناشادتر از گوهر من
        مشهد ،تاریخ را در خود منفجر کرد
        برگرد به سمت تاریک ی تاریخ من
        گاهی کوههای زاگرس اندیشه آلبرت را مرور می کردند
        جنون وثیقه ی آزادی من شد
        جنون پای در زندان اسارت تو نگذاشت
        وقتی گوهر من دیگر به کوهها زاگرس نیامد
        تقدیم به شما
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۹
        و همین چندخط برای اثبات شاعرانگی شما کافی ست ... ممنونم که به یادگار نوشتی خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۲
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۴۷
        درود برادر من برای اثبات نیامدم چون دوستتان دارم می نویسم وگرنه برای همه می نویسم زیبا بود
        سپاس
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۱


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃


        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۱
        توشبیه آوای من گلاله داری
        ومن شبیه هیچ کس دلی پر ناله دارم
        آوا نام همسر بنده از شاعران سایت است
        سپاس
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۲۱
        یافتمش :
        در زمانه ی زبونی که هیچ انسانی ،
        قصه ی معراج را باور نمی کرد .
        گفتم مرا می شناسی؟؟
        گفت شقیقه های سفیدت آشناست !!
        به گمانم یک بار مرا با کودکم ،
        در بادیه تنها گذاشتی !
        و من برای انقراض تشنگی ام ،
        هفت سراب کور را تجربه کردم .
        گفتم : بیا از نو ببوسمت .
        این داستان ،
        دیگر به دستان ما مربوط نیست …


        آوای تان ماندگار دوست عزیز ، همیشه گفته ام که زن جلوه ی جمال آفرینش است خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۲
        🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۱


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۳۵
        درود ها بر استاد مانای دانشمند وبزرگوار خندانک
        خیلی خیلی خوشحالم که هستید وان شاءالله بمانید تا بتوانیم از قلم دغدغه مند شما درس بیاموزیم هر چند که دورادور تمام اشعارتان را میخوانم ولذت میبرم خندانک خندانک خندانک
        سپاس بابت اشتراک این اثر فاخر وناب خندانک خندانک خندانک خندانک
        در پناه حق همیشه سلامت وسعادتمند باشید خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۴۲
        من هم همین هِزاره بود
        که از هَزاره ای کور شنیدم ،
        خورشید را در مزار شریف ،
        به ستونِ سرما بسته ، شب باران می کنند !

        آه … بن کودن
        از این گلوها که بریدی ،
        کدامشان مگر
        لانه ی آواز بود ؟؟


        سپاس خدای را که دوستانی چنین ناب ، نصیبم کرده است که هوای مانای بی هوا را همیشه داشتند و دارند
        از راه تا به اینجا قدمتان گل باران خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۴۳
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۱

        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        ارسال پاسخ
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۰۱
        سلام
        مانای عزیز
        بی وقفه برامون در هر خط یک تلمیح و تشبیه و تقدیس و ....از اینا اورده بودی
        افرین به ذهن زیبای شما و افرین به همتت که برمون ارسال کردی
        هیچ کدام از خطوط تکراری نبود و خیلی خوب بود

        اندر خم ابروی ......از همه قشنگ تر بوئ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۴۳
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۴۴
        تکه ای از آسمان را
        جایی چال کرده بودم که حالا نمی دانم کجاست؟
        این سالها هر مردی که به من دست داد
        سایه اش را از چراغ های خیابان پنهان می کرد
        هر زنی که مرا بوسید
        سایه ام را به خورشید فروخت
        این سالها دل به هرکس دادم
        روی جگرم خطی به خون ارغوان نوشت


        باید اعتراف کنم اینها که می نویسم و می فرستم تنها بهانه است ، وگرنه دلیل اصلی، بودن در کنار دوستانی ست که همیشه و همه جا دلتنگ مصاحبت ایشان
        خوش آمدی رفیق و کلبه ی احزان را عطر یوسفانه پراکندی خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۱

        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۶:۲۳
        به به،. سلام و درود بر مانا، خوشحال شدم نامت و شعر زیبایت را خواندم... کلاله خندانک

        هرجا هستی دلت و روزگارت خوش خندانک

        اتفاقا چند روز پیش بود شعرت را برای دوستی ارسال کردم

        درودو ادب و سپاس

        یکی از دوستان شاعر ما شعری در وصف رسول الله نوشتند خیلی زیباست، چند روز قصد داشتم ارسال کنم که ممکن شد

        و دست مهربانت 
        که مرهم مصائب مسیحا بود . 
        و نسیم نفست 
        که نهیب می زد بر دوزخ نمرود 
        به قربان قدمهایت 
        که سجده گاه ستارگان سیناست 
        آسمان به یاد دارد 
        برای بوسیدن کفشهایت 
        ملائکه ی مسجدالاقصی 
        از هفت خوان گریه گذشته بودند ... 

        آه گفتم آسمان؟؟ 
        خاکم به دهان 
        که اگر نگاه تو نمیبارید ، 
        همین آسمان با تمام نخوتش بدهکار تمام بادها می شد . 
        اگر تو نبودی حضرت عشق 
        کدام ابر بی مادر ، مرهم داغ لاله ای  میشد 
        کز خون پیراهن یحیا روییده بود ؟؟ 
        آمدی 
        و اصنام سنگی به پایت شکستند . 
        طاق غرور کسری فرو ریخت و 
        قامت قدرت قیصر ، دوتا شد 
        رود آگهی بر کویر جهالت جهان خروشید و 
        سوسن سجده از شاخه ی عصیان سر برآورد . 
        از کان کریم کلماتت 
        زمزم معرفت جوشید و 
        سبوی سینه ی دلشدگان 
        از سخاوت دستانت پر شد . 

        تو آمدی به خیالم خاتم تمام خورشیدها و
        نمی دانمت 
        به کدام شعر بسرایم ؟
        که تمام ابرهای گریه 
        کنون مسافر سرزمین چشمان منند .
        خوش آمدی 
        به خواب خسته ی مانا 
        دردانه ی یتیم آب آفرینش 
        یادگار آزمون ابراهیم 
        مرهم جان جریح مسیحا 
        باورم نیست 
        منکه گله ی عصمتم را فروختم به گرگ گناه 
        چنین سزاوار سخاوت ستاره باشم !!! 

        آه منم اینک : 
        عداس عبوس گمگشته ای که گدای آیت آبست 
        بگذار دست و پایت را در شط شعر تازه کنم 
        گویی ای رسول رحمت 
        خسته از سفر طایف برگشته ای ..... 
         
         
         
         


        اسمشان مانا هست

        و البته یک جمله در انتهایش

        ❤️ان احبک یا رسول الله ❤️

        و این هم پاسخ ایشان

        خیلی عالی بود قلمشان مانا و روحشان پر فروغ به مدد رسول الله ، تشکر از شما عزیز 🌹❤️🌹🌹🙏
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۱۶
        روز اول
        گفتم : نام این شعرم زندگی ست .
        _ گلی برای گیس خیست
        که خزان از رویش خجالت می کشد _
        روز آخر گفت :
        مانا به سلامت !
        آسیاب زندگی،
        به آب اشعار نمی گردد ..


        سلام بر آشنای قدیمی منیژه خانم عزیز
        ایشالا که همسر و بچه هاتون و خودت سالم و سرشار باشید ، علاوه بر آن شعر _ که از نظر خودم ضعیف است _ دو شعر دیگر هم در همین سایت با موضوع پیامبر اسلام هست ، یکیش همینه ، و دومیش " آواز احمدی "
        و اتفاقا محرک هر دو شعر هم گلاله بود و خواب های آسمانی اش ... خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۰۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۰

        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        بهــاره طـــلایـی زیدی
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۶:۳۵
        درود و عرض ادب ادیب بزرگوار 🌷

        بسیار زیبا و ناب👏👏👏👏

        قلمتون سبز🌷
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۱۶
        پرتاب شدم
        کسی فیلم مرا این قدر به عقب برده بود
        که کفش های چرمی ام ماغ کشیدند
        و شلوارم در مزرعه ی کتان شکوفه کرد
        باور کن پسرم
        خواب دیده ام راه معراج
        از گلوی گلگون تو می گذرد
        انتظار فرج از این چاقوی زنگار گرفته
        هیهات !!
        آن خطوط خیس را برای خاخام ها نوشته اند
        تا به مزامیر مانا مومن شوند .



        صفا آوردی و بر این کویر که تشنه ی باران محبت است، ابر رحمت آوردی خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۰۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۰

        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        رضااشرفی فشی
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۰۴
        درود مانای عزیز،خوش برگشتید ،زیبا قلم زدی قلم زن واژگان بدیع ، دلبری می کند رقص کِلک دلربات.زنده و مانا باشی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۱۸
        الان زود است
        چرا که هنوز ناخن هایشان
        جوانه نزده است .
        اما یک روز به آنها خواهم گفت
        تنها یک بی راهه وجود داشت
        که انسانی در آسمان حل شود :
        و آن وقتی بود
        که به چشمهای او فکر می کردم
        دخترانم باید بدانند
        زنی پشت این شعرها زندگی می کرده
        که بادها به دامنش بدهکار بودند
        و وقتی رفت هنوز نمی دانست
        تنوری که از گریه گُر بگیرد
        نام دیگر جهنم است !


        رضای عزیز ، یار قدیمی ام و هم تبار نازنینم . صفحه را به قدومت سبز کردی نازنین . خوش آمدی و خوشحالم کردی خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۰۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۰


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        آوا     صیاد
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۰۱
        درود زیبا بود
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۲۲
        او نیز زنی بود که از رودها
        مسیر اقیانوس را پرسیده بود
        و از ابرها، سراغ مزار شهیدان را
        و زیر آوار بهمن ها
        پی جنازه ی کولبری کورد بود
        از کوی همین کلمات
        که کلاه دلخوشی اش را باد روزی
        به شوخی برداشت
        و دستمال حریر چوبی اش ،
        نشان مزارش شد در قندیل سرای تقدیر !!
        ( آه خدایا
        این شعر هم دارد یخ می زند
        این شعر هم کوهی روی کولش گذاشته اند و
        باید از مرز گرسنگی بگذرد ….)


        آوای گرامی ، انعکاس شما را در کلمات محمدرضای نازنین دیده و خوانده ام . شاعران نامهای بسیاری ممکن است بر آنیمای سرودشان بگذارند ، اما در نهایت مقصدشان جز خانه و همسر نخواهد بود . و می دانم برای زنان که مردها را آدم می کنند، آجر و منزلتی ست . و برای آنانکه همسری شاعر دارند ، این منزلت رفیع تر است . چرا که شاعران شوریدگان بزم آفرینش ند ، و دیوانه داری سخت ترین آزمون جهان است خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۰۵
        خندانک خندانک خندانک
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۰


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        احسان فلاح رمضانی
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۱:۴۱
        درودها جناب مانای گرامی خندانک
        زیبا،فنی و عالی قلم زدید خندانک خندانک
        برقرار باشید و سلامت خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۲۹
        جنگ‌ بود
        و مادران روی دامن دختران دم بخت
        طرح مین گلدار می کاشتند
        گفتند برای پیشانی ماه
        دیروز دو کامیون پونز
        از قم و قندهار رسیده است .
        موسم بی رمق روزه بود
        و سربند آن دختر ایزدی
        سفره ی افطار کرکسان شریعت …
        آه
        شما که تن های تان
        تُردِ تمناست
        چگونه کنار آتش نمی رقصید ؟
        من هنوز هم از خدای خشمگین مُلاعمر
        طلبکار لبهای لطیف آن زنم
        که از نژاد نحیف نیلوفران بود
        و روزی ماه در برکه ی سبز چشمهایش
        چون بید می لرزید …..


        احسان عزیز خوش برگشتی . باورکن به همان اندازه که جهل در جهان آدم کشته ، علم نیز آدمکش است اگر آگاهی نباشد . و به همان میزان که کفر ، دیده ی انسان را کور می کند ، ایمان نیز خطرناک است ، اگر آگاهی نباشد . و چه بسیارند رفیقان صفین که کشته ی عصبیت خویش شدند در نهروان. تو اما آگاهی رفیق . چنان آگاه که می دانی تنها مهربانی ست که جهان را نجات خواهد داد و آنکه نسب از اولیا برده ، باکی از عیادت و صله ی ارحام ندارد حتا با بدخواه خویش . و می دانم روزی این آگاهی ، دست تو را خواهد گرفت برادر . خندانک خندانک
        خوش آمدی و آمدنت برایم صلتی بود که قیمتش بالاتر از سروده ی ماناست خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۰۵
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۰

        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        مریم کاسیانی
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۲:۱۷
        درود و عرض ادب و احترام
        لذت بردم از شاعرانگی و استفاده ی زیبا و به جا از صنایع ادبی
        ناب و خواندنی خندانک خندانک
        خوشحالم از بازگشت دوباره تان
        و چقدر جای دوستانی که بدو فعالیتم در سایت حضور داشتند خالی ست حدیث ،سحر غزانی ،امیرحسین
        امید که سلامت و برقرار باشند و باشید
        🌸🌸🌸🌸🌸
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۳۷
        جنگ بود و دو قوی بی قرار ،
        عبور قوای بی قوت “هوشی مینه” را
        از آب نظاره می کردند
        و جنازه ی جوانکی قندیل بسته بود
        پای کاجی در کریمه
        گفتم : تو از این همه رایحه ی آز انگیز
        فقط بوی باروت را باور کرده ای ؟؟
        گفت : هیییسسسسس
        سنگ سرباز اسد بود انگار
        سکوت مرموز فرات را شکست
        آهسته گفتم :
        می دانی آتش بس
        از جنگ‌
        به کشتن کودکان حریص تر است ؟
        پرچم های صلح بسیاری دیدم
        در دیاله و دیرالزور
        که از فتح بکارت دوشیزگان
        خونین بود …
        و یک شب این قدر خون از خیالم چکید
        که در گوش گنبدی فیروزه گفتم :
        عمامه ات را بالاتر ببر مُفتی شاعرکش!!
        من زبان سرخ شهیدانم ،
        و هر هزاره ، هفتاد بار
        شعرهایم را
        با چشم بسته و پای زنجیر
        میان مزارهای بی نام گردانده اند .



        سپاس بی حد و مرز شما را که حق دوستی بجای می آورید و این غریب دیوانه را از الطاف بی کران خود بی نصیب نمی گذارید . خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۴۰

        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        منوچهربابایی
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۲:۴۹
        درووووود بر شما استادعزیزم مانای جان


        نیازی به تکرار تعریف نیست ، مثل همیشه فوق العاده می نویسی.

        مانا جان

        به اعتقاد قلبی من لذت بردن از خواندن شعر ، مهمترین هدیه ای ست که می توان به مخاطب داد .....و خوانش شعرهای شما همیشه لذت بخش است.



        🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹

        خدا بخندد برای شما
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۴۲
        گفتم : این شعر روزی در خانه تو را خواهد کوفت
        حتا اگر از زنانگی ات ،
        تنها پیراهنی مانده باشد
        برای پرچم یک مرد
        و زهدانی برای زاییدن درد
        تو اینهمه باریدی بر واژه زار سوخته
        حالا نوبت این شعر است
        که برای غریبی ات گریه کند
        چرا که میان دفترهای ام غریب بودی
        میان آوازها
        میان فصل ها ..
        و نمی دانستیم تقدیر
        برزگر پیری ست
        که زمستان دانه ای نخواهد کاشت


        منوچهر عزیز ، هرچند هنوز دلتنگی آن زمان که برای دیدنت به کامیاران آمدم و نشد ، رفع نشده . اما بی تردید هر انسان که به زندگی ما وارد می شود، درس و آزمونی ست . و درس داستان ما نیز ، شیرین و خواندنی ست خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۳۹

        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        فرشید به گزین
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۲۶
        سلام عزیز
        نمیدونم این عمومیت داره یا نه ، شخصا دوستتر میدارم که یک شعر رو ابتدا یک نفس تا هرجا که قله ای رخ دهد بخوانم و در هوای مرتفع تنفسی کنم و ادامه دهم ، گاه هم گرهی در کار است و کلنجارهای مربوطه
        طبیعتا منظورم خوانش اول است یعنی جایی که بیشتر فرم شعر مورد توجه است تا مضمون
        با این اوصاف اولین قله سطر حبه و اشک و انگور بود
        و بعد وارثان روشن رود که مثل( کاشفان فروتن شوکران ) زیبا بود و شاید به خاطر مضمون شعر هست که این خط از مانیفست سهراب: (حج الاسود من روشنی باغچه است ) در کدو کاسه جمجمه ، چند ده بار ، باز پخش شده .

        فقط جسارتا به گرهی خوردم که به دست خودتون
        باز میشه ، اونجا که گفتین
        کوهی است در دلم نشسته
        که مانا ....
        به هر صورتی خوندم باز نشد گره حتی فکر کردم که
        شاید حرفی یا واژه‌ای از قلم افتاده
        اگر توضیحی لازم هست ممنون میشم

        اومدن هر دوستی چه جدید چه بازگشتی به سایت ،مثل هوای تازه است .
        زنده باشید خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۰۰
        او نیز زنی بود که از رودها
        مسیر اقیانوس را پرسیده بود
        و از ابرها، سراغ مزار شهیدان را
        و زیر آوار بهمن ها
        پی جنازه ی کولبری کورد بود
        از کوی همین کلمات
        که کلاه دلخوشی اش را باد روزی
        به شوخی برداشت
        و دستمال حریر چوبی اش ،
        نشان مزارش شد در قندیل سرای تقدیر !!
        ( آه خدایا
        این شعر هم دارد یخ می زند
        این شعر هم کوهی روی کولش گذاشته اند و
        باید از مرز گرسنگی بگذرد ….)


        فرشید عزیز و خونگرم ، ضمن سپاس از آمدنت ، ذیل نقد دوم پژمان توضیح مختصری در مورد اشارات شعر نوشتم که می تونه راهگشا باشه خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۳۹

        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        جواد مهدی پور
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۱۹
        مانا ماندنی ست چون اشعارش خواندنی ست

        زیبا ست اثر ناب تان

        درود بر شما جناب مانا گرامی خندانک

        زنده باشید به مهر

        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۰۳
        همین جا
        درست روی همین شیر و خورشید
        علامت زده بودم
        تا گلاله ام مسیر شعر مانا را گم نکند
        صلح بود
        و می ترسیدم صدای تانک ها
        پرده ی توهم را پاره کند
        می ترسیدم از راه مخفی خواب
        برای بوسیدنم آمده باشد
        و من آن شب
        در سنگرهای پنجشیر
        بیدار مانده باشم…


        مانا ماندنی ست ، چون دوستان دلسوزی مانند شما دارد . رهین محبت تان قرار گرفتم بزرگوار خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۳۹

        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        مریم عادلی
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۱۵
        درود برشما
        شعر نابتان را بنده هم خواندم
        بسیار زیبا ودل نشین بود
        بمانید به مهر
        💐💐💐
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۰۶
        گفتم: به این پیرمرد پشتون بگو
        تا به حال چند زنبق سفید را
        دور از چشم خدا
        خاک کرده است؟
        که هرچه بذر آزادی کاشتیم
        جوانه ای از جبین جهان نرُست؟
        دریغا بازوی بلورین بامداد
        به ساطور شبت سپردند
        و در سالنامه های سفید سنجار
        هنوز هر ساعتش
        موسم مقدس دوشیزه کُشان است!!!
        و هنوز هرشب زنی با زنبیل خالی
        از کوچه ی فکرم می‌گذرد
        هر روز مردی
        در منتهی الیه شعرم می میرد.



        مریم بانوی گرامی ، قدمتان گل باران . شور و شعور عزیزانی چون شماست که صفحه ی مانا را گرم می کند خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۳۹


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃



        محمدکریم نقده دوزان خراباتی
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۰۵
        با عرض سلام و ادب محضر شما دوست عزیز جناب آقای مانا
        ابتدا پوزش این حقیر را پذیرا باشید به جهت دخالت در کَل انداختن ها میان شما و جناب آقای محمدی.
        بگذریم و بگسلیم کلام فوق را.
        و اما جناب مانای عزیز بسیار سپاسگزارم برای نقد شعر این حقیر.
        واقعأ متشکرم و گله ای دارم که بهاریه من را با شعر حضرت سعدی علیه الرحمه همتراز قرار دادید. البته اقتباس یا سیاق واژگان بهتری بود برای قیاس کردن و باز شعر من قابل قیاس نیست.
        آشنایی با جوانی شورانگیز چون ساحتِ نازنین شما برایم افتخاری بزرگ است. آری شورانگیز؛ مهربان، با اخلاق و محبوب القلوب♥🌺🌺🌺
        از سپید زیبایتان هم لذتی وافر بردم و آموختم آنچه باید را...
        دست دوستی بسویتان دراز می کنم🫲
        از حی لایزال جلَّ جلاله برایت تن پوشی از سلامتی، علم، حکمت، دانش با رزق و روزی وافرِ طیبُ طاهر و مانا بودن در صحیفهٔ فرهنگ و ادب زبان پارسی را مسئلت دارم. آمین
        با کمال تقدیر و احترام
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۰۰
        صلح بود
        و هر گلوله کفر کبیری
        که ایمان پروانه را به خاک می سپرد
        دستی به غبار غمگین ماه کشیدم و
        گفتم الانست که خبرنگاران از خستگی ات
        مستندی برای مادران موصل بسازند
        هی… زندگی… اگر به زیتون چشمت
        ساچمه زدند
        تکلیف تاریک زاینده رود را
        کدام ستاره روشن خواهد کرد؟



        فرازی هست از دعای کمیل که می فرماید : " و کم من ثناء جمیل لستُ اهلا له نشرته " [ چه بسیار ستایش های نیک که سزاوار آن نبودم و تو در میان مردم پخش کردی ] به گمانم این قسمت از آن دعای زیبا ، دقیقا مرا مخاطب قرار داده ، چرا که همواره مردم مرا با خصال پسندیده ای می شناسند که از آنها هزاران سال نوری دورم . و حتا کسانی که چشم دیدنم را ندارند پس از اندکی مرا در شمار دوستان خود می پذیرند . و حق این نعمت را چگونه می توان ادا کرد؟

        رفیق بزرگوار ، جناب آقای محمدی دستکم با دوست قدیمی اش کل نمی اندازد، اگر حرفی داشته باشد با توجه به شناختی که از هم داریم، قطعا رک و پوست کنده بهم می گفت . من فکر می کنم همزمانی برگشت بنده به اینجا که صرفا جهت تازه کردن دیدار با دوستان بود با شعر هادی خان عزیز ، امر را بر عزیزانی که از ارتباط دیرین ما دو نفر خبر نداشتند، مشتبه کرد و در چنین هنگامه ای وظیفه ی خود دانستم که به جای گارد گرفتن _ که شوربختانه در میان ما رواج دارد _ به زیارت کلمات ایشان بروم تا اگر به هر دلیلی تکدری از بنده دارند مرتفع گردد . و خدا را هزار سپاس که مرا لایق دوستی دانستید و در جمع صمیمانه ی خویش راه دادید .

        از دیرکرد پاسخ عذرخواهم ، توی جاده هستم و تنها یکی دو ساعت یک بار که فرصت هست ، سرک می کشم تا قدم های دوستان را بر دیده جای دهم که زحمت بر خود هموار نموده و رحمت با خود می آورند 🌷🌷🪷🪷🪷🌹🌹
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۱۴

        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        علی نظری سرمازه
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۰۷
        فرزند آفتاب
        دشنه بر گلوی تاریکی خواهد نهاد .
        تا اصنام سر شکسته ،
        در پیشگاه آذر خودسوزی کنند .
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        درود بر جناب مانای ماندگار
        شعری زیبا ، رمانتیک و سرشار از شعور و شوری انسانی
        به بلندای ابدیت که چشیدنش حلاوتی غزل انگیز دارد
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۲۸
        آه
        دار اعدام از ترکه ی من بود وُ
        تیر تاریک از تبار گز !
        دست بر دلم نگذار
        شاید خباثت آن خاج فراموشم شد .
        که هنوز حواریون گرسنه ،
        نان فطیر در خون ارغوان می زنند !!


        همانا این صفحه ی شعر را دعای مادرم حمایت می کند . وگرنه من عوام کجا و این همه ارباب خواص کجا؟
        ممنونم از آمدنت خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۱۴

        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        فرشید به گزین
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۲۱
        مانا جان ممنونم از توضیحات شایسته شما
        از پژمان جان هم سپاسگزاریم که با قلم سینا دژاگه
        آشنامون کرد
        زنده باشید جمیعا ولا تفرقوا
        ا داشت آخرش دیگه و غیر ملفوظ بود نه ؟
        چه بسا غیر ملحوظ خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۲۸
        گاوم دیگر
        وگرنه این همه سال
        سر در آخور اندوه نمی بردم
        دل به هر گلی دادم
        اولش گفت :
        آه چه مزامیر دلتنگی در نگاه توست والامقام
        افتخار می دهی دلبر این دیوان دیوانه باشم؟
        و روز آخر گفت :
        گمشو مرتیکه ی روانی
        همه ی کلماتت فیلم بود
        به چشم خود دیدم
        وقتی مرا بغل می کردی
        سایه ات بر دیوار
        داسی به دست داشت !!!


        فرشیدجان باز هم سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۱۴


        🍃🌸🍃اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
        وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم🍃🌸🍃

        راضیه خضری
        جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۴۷
        با سلام و عرض ادب خندانک
        شعر بسیار زیبایی خواندم از قلمتان خندانک خندانک عالی بود خندانک و نظرات دوستان و اساتید را همچنین
        خندانک خندانک خندانک
        شاد ‌و سلامت و نویسا باشید
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۰۷
        وقتی می گویم : “دوستت دارم”
        جمله که نیست
        آیت و معجزت جاوید منست !!
        مومن شو ای زن،
        وگرنه مرا این فریسیان فربه
        به سنگ گران پاسخ می دهند .
        وقتی می گویم عاشقت شده ام ،
        دنبال تفسیر و فلسفه نباش :
        رواقیان همه بر دار سوالند، و
        شکاکیون همه در زندان تردید !
        هنوز نشنیده ام هیچ فیلسوفی در جهان ،
        زنی را در آستانه ی اشتیاق بغل کرده باشد !!!!!!


        سلام بر شما هم وطن خندانک
        و فکر می کنم آمدن هر دوست به اینجا ، مانند نهالی ست که در خاک می کارند . و مانا چه خوشبخت است که از حضور ناب عزیزان، همیشه جنگلی در آستین تماشا دارد خندانک
        ارسال پاسخ
        علی احمدی( امین)
        جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ ۱۱:۵۶
        درود ماناجان!
        تقریبا از وقتی که وارد شعرناب شدم شما را می‌شناختم. در صفحه‌‌های دوستان نقد‌هایتان را دنبال می‌کردم و هر دفعه از ظرافت قلم‌تان متحیر می‌شدم.
        از کسانی هستید که من را متقاعد کردید قالب سپید می‌تواند بسیار قدرتمند باشد و گشت و گذار در دنیایش حدی ندارد. نشد سپیدی از قلم‌تان بخوانم و هر دفعه ذوق نکنم. چه کار زیبایی می‌کنید که در پاسخ به محبت دوستان اثری از خود را درج می‌کنید.
        بدون شک از شاعران مورد علاقه‌ی من هستید و از ارادت تماما قلبی من برخوردارید.
        بمانید و بنویسید💐
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۱۱
        دکتر در گوش پرستار گفت :
        بیمار خودمان است
        و نامش در دو جهان : مانا
        هر نسیمی که از سمت سوران می آید
        او را شاعرتر می کند …



        گرامی تر دوست من
        من هرچند خود را مذهبی نمی دانم، اما بسیاری از آموزه های آن را دوست دارم و سعی می کنم اجرا کنم، من فکر می کنم صفاتی که برای خدا می شناسیم، هم برای تسبیح است و هم برای تقلید خندانک
        پس می توان با همه رحمان بود و با دوستان رحمان تر ( رحیم ) ... و چرا همه ی ما به همین متد ساده عمل نکنیم و جهان را به سمت آرامش نبریم؟
        ممنونم از شما عزیز . و بی تردید بنده نیز از دوستی و معیت شما بزرگوار، مفتخرم خندانک
        ارسال پاسخ
        آذر دخت
        دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۵۰
        سلام و عرض ادب
        بسیار زیبا بود
        هجرنامه ای زیبا
        موفق باشید و سلامت
        🌸🌱🌱🌱🌱🌸
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۳ ۲۳:۳۳
        چه می دانم
        شاید روزی نشان ترا از شعرهای من بپرسند
        یا سراغ مرا
        از گریه های تو بگیرند


        قدمتان گل باران هم وطن گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1