يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ عاشقانه هایم شاعر مجید مصطفوی (ماجد)
|
|
و پارو میزنم، دیوانه وار
به دریای چشمانت...
|
|
|
|
|
در هیاهوی بی وقفه زمان
و در غبار روز و شبهای بی رحم
که همچون انبوه مرغان مهاجر
از آسمان نیمه ابری
|
|
|
|
|
اکنون پاییز دل انگیز
در سینه ام ردی گذاشت
ردی از صدای پای صدایت!
که انگار از دالان بی انتهای خاطر
|
|
|
|
|
رنگی نگاهش
پس از سالیانی غمبار
سراب چشمهی امید بود
و گرمی صدایش
|
|
|
|
|
در آغوشم گیر حضرت دریا !
تنگ ...
که بال هایم ...
دیگر توان پارو زدن ندارند!
|
|
|
|
|
دلم می خواهد
که دلم
یک بار دیگر بلرزد
با دیدن کسی...!
|
|
|
|
|
تا ذوب شوم در گرمای ملتهب درونت
و سرما را
فراموش کنم ... فراموش کنیم...
|
|
|
|
|
فروغ چشمان زیبای تو را
روزی ، به شعری ناب
خواهم سرود…
|
|
|
|
|
گویی جگر از آه فراوان گله دارد
|
|
|
|
|
من نمیدانم چه میخواهد ازین سرداب دل
کین چنین بااسب چشمان، تُرک تازی میکند
|
|
|
|
|
ارگ بم بر پلک ِ زيبايت بنا كردم . . .
|
|
|
|
|
می دهد حال و هوایی معرکه ...
|
|
|
|
|
بغض ها ...
چه سخت فرو خورده اند...
|
|
|
|
|
محفل عشق تو باشد بهترین
گر چه باشد صد رقیبم در کمین
|
|
|
|
|
در وفای عشق او مشهور بودن محشر است
پیش چشم مست او مقهور بودن محشر است
|
|
|
|
|
ای تو برقلب من ازهرکه سزاوارترین
این منم در ره جانان تو غمخوار ترین
|
|
|
|
|
من لحظه های بی تو؛
. با غم شمرده بودم
. هرلحظه با نبـودت،
.
|
|
|
|
|
فردا را از دل قیرگون شب رصد می کنم ...
|
|
|
|
|
تو آن پرستوی مهاجری
............. که خسته از پرواز
..........................بالش شسکسته
|
|
|