يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ معجزه ی باران شاعر نیره شیریان(مارال)
|
|
ای که بند بند تنت
نت به نت نغمه های
زندگی من است ...
|
|
|
|
|
و من نشسته در خیال آمدنت
دوست داشتنت را هر روز !
از نو ...
شروع میکنم
|
|
|
|
|
سکوت یعنی شعور
– سکوت یعنی تفسیرساده ی عرفان
وقلب ، تنها بسترنورتا، به امید بهار
وعشق درمان
|
|
|
|
|
ای پرنده ای که درشکوه آرامش خزان آواز سرمی دهی
به خیال کدام روزنه امید داری
دردستان کدام حضورت
|
|
|
|
|
معبدی ساخته ام از چشمانت
هر روز ...
به پابوس او می آیم!
|
|
|
|
|
به آن ستاره، که بر آسمان کند نظر ...
سلام !
به آفتاب زمانه که می شود پیدا
|
|
|
|
|
ای سپیده ی آغاز خوشبختی من!
بتاب ...
نور بده ...
کنار شکوفایی این باور بمان
|
|
|
|
|
خورشید حضورت
تماشائیست ، وقتی مست می کند
هزار بوته ی عاشق را !!!
و رقص کنان میان دشت زیبا
|
|
|
|
|
چراغ راه دخترکان پاییزی
صبحدم از طلوع نگاه تو ...
روشن می شود !
|
|
|
|
|
برای تو سرودم شعر تلخم را
تو می دانی که در قاموس عشق ماندگاری نیست
|
|
|
|
|
ای عشق ...
سحری به وقت دستانت !
نمازی به وقت چشمانت !
بین الطلوعین عشق تویی
|
|
|
|
|
خیال تو گل سرخی ست در دستانم...
هنوز عطرش باغ نیلوفری احساسم را نوازش می دهد ...!
|
|
|
|
|
شکسته ام مثل فنجانی که وقتی خرد شد.....
|
|
|
|
|
فاصله ای میان ما
به اندازه آه همه ی مردم شهر
یا همان هفت کوه و هفت دریا
|
|
|
|
|
عطر نفس هایت در دلم
همچون شبنم صبح!
وجودت را به رخ می کشد
|
|
|
|
|
قلب وسعتی دارد به اندازه ی حضور خدا!!!!!!!
|
|
|