جمعه ۲۵ آبان
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
تمامِ ابرها را با هم امشب آشتی دادم
که باران را به شیرینی ببارانند ، فرهادم !
به گوش باد گفتم تا بگیرد دستِ هر ابری
زند رعدی بَرد این بیقراری ها و بی صبری
نوازش های باران خورد روی گونه ام آرام
چکاندند ابرها هر قطره روی این در و این بام
کنار نردهٔ ایوان دو چشمم کوچه را پایید
دوباره قلبم از اینکه تو می آیی به خود لرزید
به هر قطره ، تپش های دلم میرفت بالاتر
رقیبِ هم دل و باران شدند از عشق والاتر
صدای شرشرِ باران هوایی کرد این دل را
میانِ سینه شد باز آتش عشقت چنین برپا
به گلدان ها نوید دیدنت دادم به شیدایی؛
شکفتند از نشاط من ، شده حالم تماشایی
در این حال و هوا یک شامِ پاییزی فراهم شد
بساطی در طبق چیدم وَ چایِ طعم هل دم شد
به تن کردم همان پیراهنی که دوستش داری
به رنگ قرمز و سبز و سفید آبیِ زنگاری
که رنگارنگِ هر برگش ، عروس فصلها دارد
به رویش نم نمِ باران مداوم بوسه میکارد
پلی کردم امیرِ بی گزندِ چاووشی را تا ؛
به آهنگش به رقص آرم همه گلهای دامن را
هزاران قند در دل آب میشد از خیال خوب
هزاران فکر منفی رفت از این کاشانهٔ آشوب
به موهای فرم سنجاق کردم چند نیلوفر
فراوان رز قرمز پیش پایت می کنم پرپر
شتابان سمت گوشی میروم با عشق و لبخندی
بگویم آمدی پشت سرت در را که میبدی ؛
بیاور با خودت یک مشت خاک از نم نمِ باران
به یاد روزهای آشنایی تا بگیرم جان
تماسم را جوابی نیست پشت بوغِ اشغالم
نشستم با ترک های دلم مشغولم و لالم
دلم خوش بود میآیی تو هستی و شراب و من
ندانستم به این آشفتگی ها ، میزنی دامن
دوباره "پونه" ای بی رنگ و رو و بی تب و تابم
دوباره سر به روی شانهٔ خود می رود خوابم
افسانه_احمدی_پونه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.