مهره ی مار داری
مهره ی مار داری
چو عنکبوتی صیاد ،
صیدی به تار داری
اندیشه ای بس لت و پار داری
به پشتت ازگناهان ،
همیشه بار داری
ولیکن ،
دراین چهاردیواری ،
هروقت که دیدمت تو را ،
یه جان نثار داری
یه دیوانه زجنسِ خودت
گرچه گُلی نبوده ای هیچوقت ،
ولیکن خار داری
همیشه قربانی ای بهرِ تارها ،
بسانِ دار داری
دادار دودور نمیکنی و ساکتی همیشه
تا نکند خیال کنند نیّتِ جار داری
ز انبوهِ گناهان ،
که قاتلی ، یکی ست ز آن گناهان
همیشه وهمیشه ، حالتی زار داری
بهشتِ تو، جهنم است یقیناً
نمی توانی چشمِ دوربین مخفی را صبرکنی
میخواهی از کاسه درآوری اش
انگارکه در وجودت سار داری
گرچه که قربانی ات بیشمارست
ولیکن ، سکونی همچو تنبل
رفتاری خونسرد و مجسمه وار
شاید که بهترست بگویم :
تام و تمام ، بدونِ عار داری
میانِ این بیرحمیِ عجوزه وارَت ، جوان !
یه ظلمتی بسانِ غارداری
وانمود میکنی که تو بیکاری
ز انبوهِ فریب و مکر و حیله ،
یه دنیا کار داری
دلی پُر و،
تنفری ز روزگار داری
حرفی بزن میانِ این رازِنهفته ای که ،
تو را چنان کرده که ،
زبانی گویا ، ولی لال داری
میان اینهمه خطا و گناه ،
فروکنی به مغزِدیگران ،
فکرِ خود را
به خیلی ها گفته ای :
فکر نکنی تنهایی
همچو منی ،
همیشه یار داری
گویی : سرت را بالا کن !
که در انجمنی ،
زجنسِ دنیایی بسانِ باغ وحش ،
تو هم یه یار داری
بَزَک دوزک شاید همه سِرّ توست
که دیگران حس میکنند مهره ی مار داری
بهمن بیدقی 1401/12/2
بسیار زیبا وجالب بود