چهارشنبه ۱۳ تير
|
|
خشتی که از خاکِ تو آمد به دست گفت
گَردی که بر صورتِ گل ها نشست گفت
دنیایِ من از همه خ
|
|
|
|
|
قاب عکسِ روی دیوار،صدای عجیب و نازت
همه ی دلبستگی هام،اون نگاه دلنوازت
|
|
|
|
|
من بودم ویار در آن کوچه باغ خیال/ضربان میزد قلب و نفس میزد جان...
|
|
|
|
|
مگر غریبه دیده ای که گرد و خاک میکنی؟!
به جز وفا چه دیده ای که سینه چاک میکنی؟!
|
|
|
|
|
از دست تو دلگیرم،از غصه من میمیرم
|
|
|
|
|
یه بلوتوث
یه اکسپت
یه سر
بیرون از لاک
بال می زنه
رویا
|
|
|
|
|
ذهن قلم پوسيد ...............
|
|
|
|
|
درخواست درخت بید برای رقصیدن
|
|
|
|
|
دست من پاره پاره کرده است
قفل های سفت و محکم
این کلید سبز رویای من است
|
|
|
|
|
من آرامشم را طلب دارم از تو
دل عاشقم را طلب دارم ازتو
کنار تو بودن همه فکر من بود
کنارت نش
|
|
|
|
|
با اين همه تفسير فقط فلسفه ي عشق
يعني نرسيدن نرسيدن نرسيدن
|
|
|
|
|
جناب قاضی این دو کفه ترازو
یکی خدا و یکی شیطان.
|
|
|
|
|
دل پی دیدار تو من باختم
نذر نگاهت غزلی ساختم
|
|
|
|
|
سپیدترین واژه ها را
ترشح می کنم از ذهن؛
|
|
|
|
|
یه شب سرد زمستون!تو یه کافه ی شبونه
چهرشو میبینی میگی:خودشه!آره همونه
|
|
|
|
|
نامـــــه 6340 از ســـری نامه های بارونـــی دختر بارون
" زِلفِشِـــه "
|
|
|
|
|
قدم هایم گسیخت
در پنجه این عمرم کشید
بسته شدم
در هوای سراسر ابری دلم
باورم ایستاده بود
|
|
|
|
|
فصل زمستان شد و برف آ بها
سوی گلستان شده در تابها
|
|
|
|
|
؟ به پهنایی توهم زای یک کامِ خوش از زندگی
|
|
|
|
|
بخون ای قناری بخون از دلم
بخون از دلی که داره خون میشه
بخون از سکوت شبای سیاه
بخون از دلی ک
|
|
|
|
|
دوس دارم خاطره ها بشن جدا
خودشون عاشق بشن یا مبتلا
برن و قاطی بشن با عاشقا
بشنوم ناله های خ
|
|
|
|
|
اینجا بدون تو
بوی زندان میدهد
|
|
|
|
|
تقدیم به جناب آقای سید فکری احمدی زاده ملحق
موسس و مدیر سایت شعر ناب
|
|
|
|
|
(جستجوی او))
جستجو می کنمت،
آشفته
پشت آن شب بوها؛
یا که آن کاج ب
|
|
|
|
|
جام دوا
دلــــــــــم را ربودی به عشقت نگارا
نِگر در دِلِ مــــــــــن شرر زد شرارا
تبس
|
|
|
|
|
به نام او كه روشني بخش جان است
عينك كه مي زنم
دنيا رنگ ديگري دارد
|
|
|
|
|
زندگی
چمدان کوچک مردی است
که از پشت شیشه انتظار مه را می کشد
و انگشت های خیس زنی
|
|
|
|
|
یکی بود یکی نبود
توی یه صحرای دور
دوتا سقائک پیر
پراشون خسته ی راه ، دم شب بود
|
|
|
|
|
می نویسم از تو و تبخیر می شوم
شاید که نه حتما منم که در وجود تو ذره ذره تکثیر می شود
|
|
|
|
|
لحظه دیدارت امشب پادشاهی میکنم
هر نشانی از غم دنیاست ر
|
|
|
|
|
چون غزل هیچ کسی پای مرا بند نکرد
هیچ کس شهد لبی داده لبم قند نکرد
|
|
|
|
|
با تــ♥ــو سینه غم را دریدم
اگرهزار بار دیگر طالعم تــ
|
|
|
|
|
در این شب تاریک بی رمق
و نگاه خواب آلود پنجره ها
قصه بر تار خاطرات تو می رقصانم
|
|
|
|
|
قصیده بحق الامام الصادق (ع) (شعر عربی و فارسی )
|
|
|
|
|
همزمان با عقربه ها
زندگی هم
چرخید
تا ثانیه ها
بانیه
پیری بشوند
و چه زیبا
به ز
|
|
|
|
|
دلبری برای معشوقه مه نگار
|
|
|
|
|
شنیدم
خورشید
خرامان
آمد
نه چو
روزهای قبل
روشن تر
شاداب تر
به خواب
رفته ب
|
|
|
|
|
دارد درون بغض تو بــــــــــــی تاب می شود
هر شب که قرص می خورد و خواب می شود
|
|
|
|
|
نمی شود که بیائی دلم بهار کنی
|
|
|
|
|
منتظر هستم ای فصاحت محض
صاحب عشق و آب و آیینه
عصر شد خوب من نمی آیی؟
هست امروز روز آدینه
|
|
|
|
|
تويي، آرزوي آفتاب...؛
من به اميد تو، مهتاب؛
|
|
|
|
|
بهر يار خود گرفتم يك دوتا انگشتري
يك نگينش هست ماه و يك نگينش مشتري
گفتم
آنرا زرگري از به
|
|
|
|
|
با نوای نم نم باران دلم سامان گرفت
ذوق دیدار و هوای صحبت یاران گرفت
چون که یاد آمد از آن
|
|
|
|
|
من حباب لب رودم/شبنمم اشک بهارم/من نوازشگر یاسم...
|
|
|
|
|
زمان وداع بهار را
مشخص می کند
ثانیه ی شمارهای گیلاس
...................................
|
|
|
|
|
مرا رها کنید
دستانم لبخند را می جویند
|
|
|
|
|
دریا شده سوزان و بهاران شده بی بار
آن روز که بین من و تو فاصله افتاد
|
|
|
|
|
حتا اگر پرم را آتش بزني
نمي توانم بيايم
میان قصه عاریتی عادت ها
گم شده ام
بی هیچ کورسوی
|
|
|
|
|
ای مادر اب و اینه
همسفر فرشته ها باشو
به او نگاه کن
|
|
|
|
|
لیلا
شبانه هایت
بارانی می کند
چشم های چرو کیده ام را
|
|
|
|
|
جان به قربان ِ تو و طبع بلندت ، جانا
|
|
|
|
|
طرح از:خالدبایزیدی(دلیر)
«طرح»
اگرمی دانستم:
زندگی اینقدر!
چرکین است
درواپسین زایش ام
|
|
|
|
|
این سرا بی پرده ی
صدها ستون
چون چوبه های دار را
|
|
|
|
|
یکشبی مجنون بزاری میگریست
کای خداشوریده بختم چاره چیس
|
|
|
|
|
خبر خبر،که مرغ دل پریده است
به باغ آرزو مگر
خبر خبر،
که شب رسیده این ظفر
به خلوت نگاه گل
|
|
|
|
|
دوباره شب آمد و محرم شد بر راز
دل تنگ در قفس و چشم اميد باز
آن سبو افتاد و بشکست پاره ي قل
|
|
|
|
|
شاید دیر کرده ام...
اما بخند...
هنوز دیر نیست!
|
|
|
|
|
دغدغه های من برای مادران سوریه......
|
|
|
|
|
سه قدم مانده به رفتن
تنها سه قدم
که بیمارند
|
|
|
|
|
عـــمری بـــه عشــق دیــدن رویــــت دویــــده ام
شاهیــن تــر ازنــــگاه تـــــــو، صــیدی ن
|
|
|
|
|
نیازی به هیچ قافیه...هیچ ردیف...و هیچ استعاره ای نیست.
|
|
|
|
|
دو زندانی
دوسوی پنجره
من و ماه
|
|
|
|
|
من از نسل شقایقهای سر در چاه می گویم
من از ایل پرستوهای مرگ آگاه می گویم
|
|
|
|
|
ابوذیات بحق الامام الصادق (ع) (شعر عربی و فارسی)
|
|
|
|
|
چندروزه نیستی ومنِ دیوونه دارم با عکسای تو حرف میزنم
|
|
|
|
|
از تماشاگه آغاز حیات تا بدانجا که دلت می روید
عشق را، ایمان را و کمی باور را
بگذار در سبد
|
|
|
|
|
باز هم یک مادری دلسوخته
اشک از چشمان من جاری نمود
درد
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۲۹ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |