جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ تا عشق شاعر سهراب باقری
|
|
تا به زیر حنجر من خنجر ابروی توست
اشهد من اشهد انا لا الله روی توست
|
|
|
|
|
چشمش چه کرد با دلم آتش گرفته ام
جامی گران ز باده ی بی غش
|
|
|
|
|
از دفتر من شعر تری خواسته بودی
|
|
|
|
|
مرغ دلم
چگونه نخواند
در این هوای صبح ؟
در
|
|
|
|
|
دوستان رفتند و ما جا مانده ایم
از سپاه عاشقان وا مانده ایم
|
|
|
|
|
سا ل ها ست
که دور از نگاه خیمه ی خورشید
فرا ت
با پیراهنی از عرق
|
|
|
|
|
دل پی دیدار تو من باختم
نذر نگاهت غزلی ساختم
|
|
|
|
|
فصل زمستان شد و برف آ بها
سوی گلستان شده در تابها
|
|
|
|
|
بیا تا به باغ غزل رو کنیم
سلامی به سرو لب جو کنیم
|
|
|
|
|
رستم دلم را نثار تهمینه ی نگاهت می کنم تو در کجای اندوهانم
|
|
|
|
|
چشمانت را عشق می بارم و زمین را پر می شوم از غو غا چه حیرت زلالی دار
|
|
|
|
|
دیگر گوش دلم بدهکار این حرف ها نیست هر چه بخواهند بگویند گفته اند کولی باد هم هر چه می خوا
|
|
|
|
|
دهانی سر شار سکوت سنگ و چشمانی سوسن هزاران فریاد این نخل های سوخته
|
|
|
|
|
در کیش من بی معجز ه پیغمبری تو شیراز فصل عاشقی شعر تری تو صبح صدایت می برد هوش از سر با
|
|
|
|
|
کوله بار این باد پراز هناسه ی گرگ است و سر مای شمال . تا کی کنار کوره ی یادت تنها
|
|
|
|
|
تا طلوع گل تا عشق چهل فصل انگور را باید بیابان بیابان
|
|
|