چهارشنبه ۶ تير
|
|
ای عشق شورانگیز من/من دل به رویا بسته ام/بی تاب و عاشق گشته ام/مجنون و شیدای توام...
|
|
|
|
|
وصل یار و دیدار یار کجاست
|
|
|
|
|
تو باورمیکنی کسی رابا نفسهای وجودش در سرمای بی کسی ها گرمای وجودت میشود وکلبه خزان زده دلت را با آهن
|
|
|
|
|
بیدل زقلبت چه خبر داشت
آن شب که گذشتیم ازآ ن
کوچه تاریک
درخلوت تنهائی آن شب
دید
|
|
|
|
|
برای سالگرد سال های : آتش ، خون ، شهادت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|
|
|
|
|
وای چه احساس وقتی هستی
وای چه حالی پیدا کرده دستم وقتی رفتی
من تنها اما تو تنها نیست
|
|
|
|
|
ادبیات نخوانده ام
از قافیه و وزن هم ؛ هیچ نمی دانم
صحبت از چشمانت که می شود
|
|
|
|
|
بـهر عيـش و مستي گلزاري گزيديم
|
|
|
|
|
نگاهت چون عسل شیرین تنت گلبرگی از یاسه
تا روزی که تو رو دارم دلم دریای احساسه
|
|
|
|
|
فرازجوی شانه های سهند/ در تلخ روزمرگ بابک...
خاطرات خود راذبح می کند...
|
|
|
|
|
شاید درد نبودن ها
فراموش می شد..
|
|
|
|
|
در این دنیا
من هستم
اما
هر چه به دنبال تو گشتم نبودی
ت و بودی
م ن نبودم
|
|
|
|
|
شعری کوتاه درباره انسانیت
|
|
|
|
|
باز باران بارید!
دل من خیس شد از اشک تنم،
|
|
|
|
|
ای کسی که الان داری این متن رو می خونی ! شعر ما را هم بخون!
|
|
|
|
|
بیزارم از سکوت شب ، ترسم این است که دزدان را سازشی بوده باشد با پاسبان
|
|
|
|
|
نفس می کشم
هذیان هایی را
که هر روز....
|
|
|
|
|
خوابم نمیبرد
وقتی حتی
پلک نمیزنم به خورشید. . .!
|
|
|
|
|
من چگونه پر زنم وقتي كبوتر نيستم
آبي و سبزم ولي چشم صنوبر نيستم
اي خمار از زندگاني اي
|
|
|
|
|
پیچیده درشهر همی ناله ام // شعر و غزل های دل ساده ام //غم ایام چنین گشت دگر بر کاممان // آتش غمبارغم
|
|
|
|
|
ماجرای عاشق شدن و اندرز خانواده
|
|
|
|
|
میدانی... دنیا کوچک است و زمین گرد!!
|
|
|
|
|
چه گویم از فراقی که کشیدم؟؟؟؟؟
|
|
|
|
|
اینجا زنی
بر روی موجهای پریشانِ زندگی،
عمری شناور است.
|
|
|
|
|
دامن دمن ات درچام ِ چتر ِ دام
دامن گیر ...
|
|
|
|
|
این شعر زِ از آن تواست
ای امید آرزوها
|
|
|
|
|
هرچه می خواهی از عشق بگو
مثله یک طاووس زیبا ناز کن
|
|
|
|
|
دریا نیستم
تا موج هایم
چشم هایت را خیره کند
|
|
|
|
|
و زندگی
با پیش بند سفید
کنار من سیب زمینی رنده میکند
|
|
|
|
|
یک شبی هم مثل آن شبهای دور
رفتم از دلدادگی تا پیش هور
رفتم از خود تا تو را پیدا کنم
دی
|
|
|
|
|
- تو مرا باور کن
که من از اوج همین پستی تلخ
می روم، دورترین نور خدا را ببرم
در لب تیره ی شب
|
|
|
|
|
تو از تقدیر می ترسی
من از سوگ شقایق ها
کمک کن بی تو تاریکم
مثه شب مرگ عاشق ها...
(شایان
|
|
|
|
|
با آنکه ظریف و کوچکی ای بانو
همیشه و هر کجا تکی ای بانو
درظاهر اگر چه بی سیاست ، در عشق
پنج
|
|
|
|
|
جهان تازه امروز
مکان نقطه بازي نيست
|
|
|
|
|
«تو می روی ومیرود، خاطر های سبز من»....
بی رخ تو باغ دلم ،چو شوره زار میشود
|
|
|
|
|
روز وشب گوشه ی میخانه نشستم ،آری
از همه جز دل دیوانه گسستم، آری
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
«طرح»
کاش!
انسان هم
همانندشب بود
بی خیال ترین
بی خیالان
|
|
|
|
|
شبی من رخت بر بندم ز بهر توشه ی فردا...
|
|
|
|
|
در وادی عشق نقطه پرگار خداست
عشق ست به مدار او چو دوار شوی
|
|
|
|
|
دلم دریایی از اندوه ودرد است
ز عشق و عاطفه خاموش وسرد است
|
|
|
|
|
کاش مرگ مرا ببلعد
حالا
همین حالا
که هر آرزو به مسلخ کشیده شد
و قساوت فردا
رویا را هزا
|
|
|
|
|
عقل و هوش و منطق و دیروز و امروزم تویی
ای که از یاد تو رفتم...!کی فراموشت کنم؟!
|
|
|
|
|
محو توام دلربا
دلبر و دلدار ما
كي شود آخر بگو
وعده ي ديدار ما
|
|
|
|
|
جلّاد
ترانه ی از نسل امروزی سروده جاسم ثعالبی (حسّانی)
|
|
|
|
|
غزل خواندی از عاشقی
چه دنیای خیس و نمناکی
|
|
|
|
|
امشب هر دو گرفتاریم من سماقم را می مکم تو انگشت انگشت عسل ات را . . .
|
|
|
|
|
زمانیکه جان در بدن داشتم
زمانیکه گلِ سرخِ کوچک در سینه
|
|
|
|
|
دیگه عاشق نمی شم از جور این زمونه دیگه من دل نمی دم به هیچ کسی بخاطر بهونه
یه بار عاش
|
|
|
|
|
بیان از بودن و در هم شکستن
هر دو از اعراض و کثرت رنگها دارند.
|
|
|
|
|
رویِ پرده
تظاهر به شادی می کنم
تا مزه مرگ را
با قهقه های عجولم به تصویر بکشم.
|
|
|
|
|
نگو همزاد خورشيدي كه من همخون آتيشم
نميشي رنگ پروانه نميشم جنس ابريشم
بگو كه اهل باروني نزار
|
|
|
|
|
هنوز وقت رویش ما نشده بود
|
|
|
|
|
منو این بیدای مجنون،هممون چشم انتظاریم
قبل مردن ،با نگاهت حرفای نگفته داریم
کاشکی میشد که میمو
|
|
|
|
|
دردل صحرا ناله ها دارد
زینب تنها غصه ها دارد
|
|
|
|
|
حادثات
یاد می آید مــــــرا زان شور در سرداشتم
درنگــ
|
|
|
|
|
ای شاعر غم نویس.. دل غمناک // در شهر و دیار نیست بجز غم ز دل پاک //ای شاعر غمدیده ی نالان . کم غم نو
|
|
|
|
|
آسمان می گرید
و
بوی خاک را به مشامم می رساند
|
|
|
|
|
سلام من خمینی را نوایی چون حسینی داشت دمادم با قیام خود پیامی آسمانی داشت
درود من خمینی
|
|
|
|
|
آوایی در جانم بود که در تَن نمی گنجید؛
با سکنی گزیدن سرشار می ساخت
و با فریاد از سیارة زمین می
|
|
|
|
|
عشق تو دامن کشان /می برد جان مرا/جان به قربان دلت...
|
|
|
|
|
من تشکر می کنم از این مدیر....
|
|
|
|
|
دو بیتی( بیا جانا دلم بی تو .....)
سروده جاسم ثعلبی (حسّانی)
|
|
|
|
|
به مناسبت سال روز دفاع ملت غیور ایران و دوران آتش ، خون و حماسه
|
|
|
|
|
خسته و بی رمق اما دویدن ایولا شکم گشنه و فریاد نزدن ایولا
|
|
|
|
|
وقتی
به سمت متروک ترین وجه حافظه ام گام برداشتی
حافظه ام کم رنگ شد
|
|
|
|
|
بیدادکشته اند, ستم پیشه کرده اند
|
|
|
|
|
خاطراتم را لای موهایت
پنهان می کنم
بعید است پایان خط
اتوبوس مسیرش را چپ کند
|
|
|
مجموع ۱۲۵۰۰۳ پست فعال در ۱۵۶۳ صفحه |