يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ کوتاه سروده هایم شاعر زهره زاهدی
|
|
گاه کابوس و گهی رویاست ....
|
|
|
|
|
تو، الماسی درخشان در دل صخره ای سخت
|
|
|
|
|
هنوز هم ، بر در و دیوار دل طرح لبخند قدیمت نقش بسته حکم تخریب می دهد ذهنم ولی، در دلم
|
|
|
|
|
منم آن زورق وانهاده در گوشهءرود پُرم از پیچک هرز و بوی تلخ خاطره مددی کن، ای که خود گم ش
|
|
|
|
|
چو زخمه ایست دست نوازشگرش، آن هنگام که بر تار تار گیسوانم هنرمندانه می نوازد تا به استخو
|
|
|
|
|
ویرانه ای از اندوهم ای مهربان، با مهر،بانی شادمانیم شو * * * یک عمر اسارت دل در کمینگ
|
|
|
|
|
در خلوت بوستانی سبز آیینه ی زندگی در دستان توست زنی هم به دنبال نان....... زهره ز
|
|
|
|
|
یک فنجان چای، شاخه ای گل سرخ و شیرینی نگاهت که باشد برای تمام عمر رو
|
|
|
|
|
جامه ی صبر بر تن می کنم سرمه ی مهتاب میکشم بر چشمان خواب و در انتظارت می نشینم تا سوار بر م
|
|
|