کاش مرگ مرا ببلعد
حالا
همین حالا
که هر آرزو به مسلخ کشیده شد
و قساوت فردا
رویا را هزاران حد زده است
همین حالا
که امیدهای واهی
پیری عجوز گشتهاند
و طوطی های قصه ی بازرگان
واقعی مردند
همین حالا
که انتهای هر فردای نیامده است
و سیاهی سرود پایان را از بر میکند
همین حالا
که هر ذوق شکفته در دل
لباس عافیت به تن کرده
و اشهد خویش میخواند
ساکت باش بلبل
دل آشوبم نکن
تو که دیگر دهنت حلوا نمیخورد !! *
مادر
موهایم را زیباتر از همیشه شانه بزن
و آن سپید لباس حریر رهایی ام را بیاور
جنینی قدرتمند در منزاده میشود
که دیکته میکند آخرین کلام آرزو را :
کاش مرگ مرا ببلعد
.
.
.
توضیحات تکمیلی :: شاید خیلی ازشما گرامیان با این مثل آشنایی داشته باشید و یا در کلام مادر بزرگ ها شنیده باشید ، که در دیار من از دیر زمان وقتی بلبل ، شروع به آواز می کرده ، معتقد بودند حامل یک خبر خوش است و این آواز رو مژده رسانی بلبل می پنداشتند و منتظر یک رویداد نیک می شدند،
و هر وقت اینگونه میشد اصطلاحا می گفتند " دهنت حلوا بخوره بلبل " ، یعنی شیرین کام باشی با مژده نیکت
.
.
پا نوشت : گرامیانم،شاعران شیرین بیان پارسی ام،خیلی خوشحالم بعد مدت ها نفس می کشم در هوای محفل و بزم شاعرانه تان،عدم حضورم را عفو کنید که نه از فراموشی ست
متاسفانه از فردای روز تولدم با حادثه ای مواجه شدم که حاصلش آسیب دیدگی شدید در دست و شکستگی شانه شد و دردی که بی امان بود رخنه کرد بر جان و پیکر
چشمان حادثه مرا گرفت
عجب زهر بوسه های تلخی دارد ..
بااینکه هنوز درمیدان نبرد با دردم اما دیگر تاب دور ماندن از این هوا نماند و به سوی شما بزرگوارانم شتافتم که احیانا اگر کامنتی بی پاسخ ماند به بزرگی و مهر خود به دستان عفوم بسپارید
سپاس خاضعانه ام را پذیرا باشید
سهمتان نگاه و لبخند حضرتش باد گرامیانم