سه شنبه ۲۶ فروردين
اشعار دفتر شعرِ پاییز شاعر سپهر جنت مکان
|
|
- روزی که زمین خشکید
مردم از دهکده ی ما رفتند
و کسی ماند، که در عشق به او من ماندم
او، همان دخترک
|
|
|
|
|
- امروز که باران بهار
جشن نوروز به شبنم می داد
لاله، همبازی یک صاعقه بود
- روی پرچین درختان بلوط
|
|
|
|
|
باز خدا
از وسط پنجره ی خانه ی مان وارد شد
...................
|
|
|
|
|
.......
پشت رگهای نسیم
وسط چادری از بوسه ی نور
دختری هست به زیبایی پاهای عروسکها...
|
|
|
|
|
چه سخت سبز می شوند
گندمهای آدم و حوا
و چه تلخ است سکوتی
|
|
|
|
|
- تو مرا باور کن
که من از اوج همین پستی تلخ
می روم، دورترین نور خدا را ببرم
در لب تیره ی شب
|
|
|
|
|
دختری را که من امروز
در آواز شفق می دیدم
یک زمان، رویا بود ...
|
|
|
|
|
- پشیمانم، چرا با یاد او
قایق تنهائی ام بر گل نشست
حیف ک
|
|
|