دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر منوچهر منوچهری (بیدل)
آخرین اشعار ناب منوچهر منوچهری (بیدل)
|
بیدل زقلبت چه خبر داشت
آن شب که گذشتیم ازآ ن
کوچه تاریک
درخلوت تنهائی آن شب
دیدی که همه خفته وما
عاشق بیدار
بیدل زقلبت چه خبر داشت
آن شب بسی از عشق برای تو
بگفتم
از نور فزاینده
ایمان
از راه خدا
مهر خدا
لطف خدائیش
شاید بتو گفتم که
خدا چیست؟.خداکیست؟
امادل من
بادل سنگ تو
نه یکسان
من بودم وسحر سخن و
رازو تمنا
تو بودی واندیشه یک
سایه غمگین!
این عشق دورغ است
این بار سخن ها
همه کذب است
درپشت همین چهره پاکش
شرری هست
خواهد که بسوزد
همه هستیم
خواهد نگذارد که آرام بگیرد
آرامش رحم
همه گمشد!
آرامش این خانه من رفت !
افسوس که عشقش.
افشوس که مهرش.
همه نازاو ریائیست
بیدل زعشقت
چه خبر داشت. دیدی
ما خسته از آن کوچه گذشتیم
اندیشه تو باور از آن دوزخیان بود
اما دل من بارور ازمهر خدا بود
دیدی که ستایش گر مهتاب
بانور تمناگر یک عشق
روی نمکین تو بوسید
در باور تو
باور این عشق چه سخت است
در باور من باور این عشق
چه زیباست
ای کاش که قلب من و
قلب تو یکی بود
بیدل زقلب تو چه خر داشت
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.