يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر منوچهر منوچهری (بیدل)
آخرین اشعار ناب منوچهر منوچهری (بیدل)
|
ترانه
پشت.نقاب.پنجره.توانزوا نشیته.
بود
کنار ساز.هنجره..ولی لباشو.بسته
بود
تنهایی جرعتش.میداد.مثل بارون
بباره
مرد.غرور قصه هاش دیگه.تحمل
نداره
قصه انتظارشو تمام مردم میدونن
آخه سرنوشتشو توی.اشک.چشماش
میخونن
چه.بیخبر گذاشت ورفت.حالا یه
همدم.نداره
حارا توباغ زندگی.یه یاروغمخوار
نداره
یادم میاد شبهای سرد سر.روی دامنم.میذاشت
غمهاشو زیرو رو.میکرد.دنیا هوایی
دیگه داشت
همش میگفت یادش.بخیر وقتی
براش ساز.میزدم
وقتی برای چشمای اون من.زیر آواز
میزدم
دنیا.حریفش نمیشود.آخه دلش تنها
نبود
با.اون غرور عاشقی.پابند این غمها
نبود
حالا کنار پنجره.س.همون.غرور بی
ازل
شکسته.پر.شکسته.دل.توالتهاب یک
غزل
غزاسرای.بی.هوس.ترانه ساز.بی
امید
عاشق قصه های.دور.رنگ.خوش یاس.سپد
توانزوا نشته بود.پشت نقاب پنجره
آره.لباشو بسته بود.کنار.ساز هنجره
منوچهر بیدل
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
کنار ساز حنجره؛ ولی لباشو بسته بود
تنهایی جرأتش میداد، مثل بارون بباره
مرد غرور قصّههاش، دیگه تحمّل نداره
قصّهی انتظارشو، تمام مردم میدونن
آخه، سرنوشتشو، توو اشک چشماش میخونن
چه بیخبر گذاشت و رفت؛ حالا یه همدم نداره
حالا توو باغ زندگی، یه یار و غمخوار نداره
یادم میاد شبهای سرد، سر روی دامنم میذاشت
غمهاشو زیر و رو میکرد؛ دنیا هوایی دیگه داشت
همش میگفت یادش به خیر، وقتی براش ساز میزدم
وقتی واس چشمای اون، من زیر آواز میزدم
دنیا حریفش نمیشد؛ آخه دلش تنها نبود
با اون غرور عاشقی، پابند این غمها نبود
حالا کنار پنجرهس؛ همون غرور بی ازل
شکستهپر؛ شکستهدل؛ توو التهاب یک غزل
غزاسرای بیهوس؛ ترانه ساز بیامید
عاشق قصّههای دور؛ رنگ خوش یاس سپید
توو انزوا نشسته بود، پشت نقاب پنجره
آره لباشو بسته بود، کنار ساز حنجره
منوچهر منوچهری (بیدل)
درود بر استاد ترانهسرای زیباسرا