يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ مشق دل شاعر مهدی قربانی (ققنوس)
|
|
با سپاس فراوان از استاد ارجمند و مهربان جناب میرسلیمانی
این غزل رو تقدیم میکنم به ایشون و خانواد
|
|
|
|
|
گرچه ویران شده این خانه دل
خواهمش ساخت به صد باره اگر باز آیی
|
|
|
|
|
هردو با هم بودیم
منو یک خاطره از خنده تو
|
|
|
|
|
حیف سهراب
حیف نیما
حیف آن پاکی احساس
|
|
|
|
|
شب تار ست ودلم در طلب راز نهان چند خطی بنوشت سفره ی دل باز کند
|
|
|
|
|
دل در تب خال لبت افسارگسسته باز جمعه بیامد ،خبر از یار نیامد
|
|
|
|
|
در وادی عشق نقطه پرگار خداست
عشق ست به مدار او چو دوار شوی
|
|
|
|
|
تو را امشب نمیدانم چه خوانم دوست !دشمن ! و یا بیگانه ای خوانم ز احوال دل پردرد تو فقط
|
|
|
|
|
منو یک البوم کهنه موندیم از اون روزای شاد روزایی که هر دقیقه ش می گذشت به سرعت باد لحظا
|
|
|
|
|
سرم را روی زانو میگزارم نفسها یک به یک آرام و خسته و چشمانی که از درد درونم حک
|
|
|
|
|
چرا از من تو میخواهی فراموشت کنم جانا مگر ظلمی زمن دیدی که گشتی اینچنین جانا هزاران شک
|
|
|
|
|
فصل تابستان است
هجمه گرم هوا
میزند بوسه به پیشانی آن مرد غ
|
|
|
|
|
می نشینم به نظاره فصل بی رنگ شدن خاطره ها فصل ریزش فصل خالی شدن از عاطفه ها کاش بودی و تجسم
|
|
|
|
|
قلم دارد به دستی که محبت را نمیفهمد نویسد از دلش از غم صداقت را نمیفهمد چو صدها شاخه گ
|
|
|
|
|
لب درياي شمال پاي ان سنگ بزرگ مانشستيم كه ارامش دريا نگريم خلوتي بود ميان منو درياي بزرگ
|
|
|
|
|
می زنم گام بر این کوچه افکار دلت تا بدانم چه شده ست خانه اباد دلت هر قدم تا
|
|
|
|
|
ببار ای چشم بارانی ببارو غصه را کم کن هزاران شکوه دارددل ببارو ناله را کم کن از ان روز
|
|
|
|
|
برای خنده ی من چه کردی با دلم تا شاد گردد؟ نمیدانم چه حسی باعث این فکرمیگردد که من گر بر لبم
|
|
|
|
|
دل سهراب چه خوش بود که گفت *شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند * ما کجاییم و سهراب کجا؟ شعر م
|
|
|
|
|
من امشب با دلم خوردم قسم های فراوانی ستم بر این دلم کردی ندیدی چشم بارانی؟ هزاران شکوه کردم من
|
|
|
|
|
می نویسم حال خود در این زمان بی ثمر به امیدی که تو خوانی تا نمانی بی خبر گشته ام همبازی غمهای
|
|
|
|
|
جهانم را الف برداشتن تا جهنم گردد احوالم زبانم را بريدن تا شوند راحت ز فريادم نميدانم چرا
|
|
|