يکشنبه ۱۰ تير
|
|
قدر است شبی را که در این خانه تو باشی
هرچند بزک کرده و آسوده بخوابی
سخت است نظر بازی و معشوقه
|
|
|
|
|
گرگ میمیرد به حکم روزگار
از شمار مرده خوار کم میشود
|
|
|
|
|
پرتاب کند سه شعبه تیری به گلو.......
|
|
|
|
|
بلوغ دین و ایمانم حسین است
غرور و شوق چشمانم حسین است
|
|
|
|
|
هلا شهیدان کربلایی که نشکفد جز به نامتان گل
مقامتان گل ، قیامتان گل، امامتان گل، سلامتان گل
|
|
|
|
|
بر بند بند خاطراتم نام تو هست ...
|
|
|
|
|
شاهد زخم هزاران لاله ی داغم هنوز
ای که روید لاله ها در دشت گیسوی شما
|
|
|
|
|
ذره ای هرم عطش دارم ولی غم بیشتر
زخم برمن می زند عشق تو ماتم بیشتر
این جهان هم خوب فهمده است ا
|
|
|
|
|
خونِ دل از دیدگانم میفشانم یا حسین
آتشی افتاده برهستی و جانم یا حسین
|
|
|
|
|
حمله ایی آغاز شد با یک صدا//
لشکر دشمن ز نهر آمد جدا
|
|
|
|
|
«مَه» روشنگر و مهر،
مانند خورشید،
دریغ نمیدارد سایهاش را
حتّی زِ دشمنانِ
پُرت...دید...!!!
|
|
|
|
|
نه حادثه بودی
نه اتفاق
و نه رویدادی تاریخی
|
|
|
|
|
پاییز را با خودت آوردی...
|
|
|
|
|
خیال باطل ترانه اب برای دل غمین
|
|
|
|
|
ماهتاب بدر کامل را چه تابان دیده ام
عکس ماهش را درون برکِه لرزان دیده ام
|
|
|
|
|
تو نداي مهر در پاييز شعر
كي سكوتم را ترانه مي كني؟
|
|
|
|
|
شگوفه سار
قشنگ کلام تو و شوخ و شنگ سرشتت
خدات اینگونه تقدیر برات بنوشتت
زتوست عسلی لبخند زتوست گر
|
|
|
|
|
بعد از تو از این بودنم، حالم بهم خورده
انگار مدتهاست در من ، یکنفر مرده
|
|
|
|
|
می شود صد درد را با چاه گفت
می شود صد داغ را در دل نهفت
|
|
|
|
|
خیال می کنم تویی قرار بی قرارها
|
|
|
|
|
باید تمام می شدم در خــود
باهـمه ی دردهـا و رنــــــج هایی
که در هم تنیـده با،
نابسامانی های دنیا
|
|
|
|
|
از جام دل چو خون مرا نوش میکنی
آواز و سوز سینه ما گوش میکنی؟
مخمور جام عشق منم، لعل تو شراب
عطش
|
|
|
|
|
هر دلی عشقی و هر عشق بهاری دارد
جز دل ما که غم هجر نگاری دارد
|
|
|
|
|
ما از نسل لاک پشتیم
لاک پشتهای خسته ای که
قبرمان را
یک عمر است داریم حمل میکنیم
|
|
|
|
|
ای امام انقلاب و خون سلام
ای شهید تشنه بر هامون سلام
|
|
|
|
|
ترس جای اشتیاق آمد و ما در سجده ایم
عشق در این قصه قربانی ست ،فکرش را بکن...
|
|
|
|
|
وقت طوفان شعر گفتم دفترم را باد برد
خودنویس ولیقه وانگشترم را باد برد
موقع آرامشم همراه با لیل
|
|
|
|
|
افسانه پاییز و فصل شورانگیز پاییز
|
|
|
|
|
هیچ چیز
بدون بها به دست نمی آید
|
|
|
|
|
تمامشعرهامالتوبانو
ومیپرسمفقطحالتوبانو
|
|
|
|
|
کاش می شد بفهمه این روزا
مثل قرقی بهش حواسم بود...
آرزوم بوده آخرا یک بار:
اول لیستای تماسم بود..
|
|
|
|
|
نخواه ازمن تورا به خاطر آورم
|
|
|
|
|
می زند با تازیانه بر سر ورویم قبــــــــــــول
میکشد از روی سر هم چادر ومعجر چرا........؟
|
|
|
|
|
در کودکی
وقتی از خیابان می گذشتم
|
|
|
|
|
س کنید این جنگها را ای بشر
رحم را سازید نمایان کن ثمر
کینه ها را کن جدا از ریشه ات
|
|
|
|
|
(جا مانده)
قلب؟
قلب مگرچیست جز جایی برای تپیدن و زنده ماندن؟
چه کسی گفته قلب می شکند؟
چه کسی گفت
|
|
|
|
|
اولماماغن اینجمیش جانمدا تاثیرین قویوپ( به زبان آذری ترجمه فارسی )
|
|
|
|
|
سر این طنابو سپردی به غم
بسه... روو گلوم خوب محکم شده
|
|
|
|
|
دلتنگِ تو هستم، دلبسته ی آنی!
آن هم پیِ دلبَر، بهبه چه جهانی!!
سعید_قنبری
|
|
|
|
|
چند روزی
از دنیا زده ام بیرون
|
|
|
|
|
دل بیقراری میکند امشب گمانم لازم است
همراه دل با خاطره یک سیل دیداری شوم
|
|
|
|
|
آمد به سوی خیمه ها تا بی سواراسب
شرمنده بودوداشت دوچشم اشکباراسب
|
|
|
|
|
عجب حکایت زیبایی از جهان شده ای!
شبیه ایزد گل ها در آسمان شده ای!
|
|
|
|
|
یااباعبدالله الحسین (ع)...
|
|
|
|
|
............................
|
|
|
|
|
بُلبــــل، قفس نشین شده از، های وهوی خویش..........
|
|
|
|
|
کوچکترین سرباز
ظهر بود و بی امان،امواج تف؛
می وزید و خاک، آتش می گرفت
تشنه ی وامانده در این گیر
|
|
|
|
|
خسته از هر که ز چشمان تو ردی دارد
|
|
|
|
|
پروانه به رقصیدن گل مدح و ثنایت دارد...
|
|
|
|
|
اشک طفلان را دوا جز تو نبود ای میر عشق
|
|
|
|
|
تنها خیالت کافی ا ست اینجا بهشتت را نمی خواهم........
|
|
|
|
|
پاییز هم بوی بهارمی گیرد
وقتی تودرحوالی دلم
قدم می زنی !.....
|
|
|
|
|
قصهء فیلم های فردین
جنگ ِ دارا و نداره ....
|
|
|
|
|
با رفتن او جان من از قالب تن رفت
|
|
|
|
|
هیچ پرنده ای آواز نمیخواند
جز مغز الکلیِ خلبان
در نیمه شبِ وحشت
بر خاکِ مقدس
آخرین ستاره
|
|
|
|
|
عشق تنهاست حدیثی که مکرر رفته
|
|
|
|
|
غزل : {{خو ن خدا }}
از دفتر: با نام تو
ذیفر
|
|
|
|
|
غیرتت کجا رفته ای برادر
غریبه گرفته دست خواهر
|
|
|
|
|
کَسی حالابه فکرِدیگری نیست
ویا در خانهها نان آوری نیست
|
|
|
|
|
و
زندگی
تفنگی است
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
پنجره خواب است
و خیال من...
|
|
|
|
|
خــم ابـروی کمانت، نگارا مـا را بـس
زیـن هـمه عــالـم، دالِ دنیـا مـا را بـس
آرزوی وصلم نیست زین ه
|
|
|
|
|
یار من باعاشقانش بس مدارا میکند
عشق او اندر دلم بسیار غوغا میکند
|
|
|
|
|
خانه را آتش گرفته هیچ کس بیدار نیست
آتش افتاده به دامن جای هیچ انکار نیست
|
|
|
|
|
باز شب شد باز احساس عجیبی در دلم
حس دوری اوج احساس غریبی در دلم
|
|
|
|
|
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)
دل گشته از هجوم غمش مبتلای شب
جان را جلا دهد غم زود آشنای ش
|
|
|
|
|
کاشکی نباشه آدم تو خط بد بیاری
|
|
|
|
|
که این سراب و ماسه ها تجلی وجودت است...
|
|
|
|
|
با عشق تو دارا تر از قارون و دارا می شوم ..
|
|
|
مجموع ۱۲۵۰۶۲ پست فعال در ۱۵۶۴ صفحه |