جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
بی اختیار به تو فکر می کنم
|
|
|
|
|
دنیایم از رنگین ترین ها پاک شد رفت
|
|
|
|
|
کمی یاد تو را باز تماشا بکنم ..
|
|
|
|
|
در مدح و ثناء حضرت مهدی (عج)
|
|
|
|
|
دنیامون زیباست
اما
بهارو نمیشه دید
آسمون آفتابی
اما
پرواز دو پرنده رو
نمیشه دید
|
|
|
|
|
روی دنیای خیالات من اینگونه نرقصید
|
|
|
|
|
من دلم پیش تو و فاصله ها بسیار است...
|
|
|
|
|
هر که دل می بندد اینجا بر سراب زندگی
بیشتر غم می خورد از پیچ و تاب زندگی
|
|
|
|
|
در های وهوی باران ماییم و شعر یاران
با چه زبان بگویم فریاد سربداران
از دست رفته گان را راهی دگر
|
|
|
|
|
باد را گویم بشو طوفان به سر حد توان
تا بچرخاند ز چرخ این فلک را ، آن چ
|
|
|
|
|
سیب
نه ارزش داشت آن سیبی که خوردی
|
|
|
|
|
دریا ز صخرهها، ماه از زمین غمین/بستان ز سردیِ دوران شده حزین
|
|
|
|
|
وقتی که چشمانت به قلب من شبیخون زد
احساس کردم خاکریز سینه گلگون شد
|
|
|
|
|
شوری از شرم به پهنای دو عالم دارد
چشم مستی که هزاران دل خرّم دارد
|
|
|
|
|
«آری» نروید از دل تلخ جواب «نه»
او در درون این نی خالی شکر نداشت
|
|
|
|
|
اشهد و انّ که غیر از یار معبودی نبود
بعد هر تکبیر این را من شهادت می کنم
|
|
|
|
|
شده نصف جهان بی اوو و خشکه
شده زاینده رود مثل کویره
|
|
|
|
|
منتخب از کتاب "آوای هجران"...
|
|
|
|
|
سروش های 6 تا 8 جامعه ی کبیره
|
|
|
|
|
آی غزال غزلم
سر شیدا شدنت واله و حیران شده ام
گوشه پیرهنت سوسن و ریحان شده ام
|
|
|
|
|
چہ کند بادل خودآنکه زعشق لبریز است
دفترخاطره اش پرزتودرپاییز است
درهوایی که زجادوی زمان منقلب اس
|
|
|
|
|
ای قلم درد مرا واضح و عریان بنویس
جمله ای با غم سنگین و فراوان بنویس
|
|
|
|
|
خاطرت باشد به آخر آنکه بشکست عهد تو بودی
ما رفیق خط پایان و رفیق نیمه راه ما تو بودی
خاطرت باشد
|
|
|
|
|
شناسنامه خطوط سیاه لازم داشت
|
|
|
|
|
دل گرفتار و ندارد نفسی فکر فرار
یکسره بر قل و زنجیر تو ایمان دارد
خبرت هست چرا میل اسارت دارد؟
|
|
|
|
|
رسیده وقت تنهای و دستی مهربان بهتر
|
|
|
|
|
چرا نشانیم آن بی نشان ز خاطر برد
|
|
|
|
|
چه خوشحالم ، تو رو من دارم ،دیگه چی کم دارم ، همسر جذابم
زیبا مثل الماسی، خوبه روم حساسی،نکنی با
|
|
|
|
|
درآن کافه
روی میزکوچک من
تکه ای از کیک بود و،
یک فنجانِ پُر
هردو از قبیله ی نسکافه
|
|
|
|
|
گر يك نشان بـباشد،در سينه من از دوست
واضح به خلق گويد ،تا اين نشانه از اوست
يا زآن
|
|
|
|
|
عطر تن
دلبرم عطر تنت را گرفته تن پوشم
مادام گل می کند بوی تو در آغوشم
هر کجا می روی با دل
|
|
|
|
|
سبویِ نازکِ دل
لبریز است از شرابِ کهنه یِ نگاهت
چند ساله است آن باده
که من چنین خرابِ آنم
و
این
|
|
|
|
|
با یک نگاه در غم عشقت بسوخت دل
آش نخورده است مثل داستان من
|
|
|
|
|
با تو سخن می گویم..
تویی که رفتنت در باورم نیست و عطر حضورت در خلوتم جاری
|
|
|
|
|
اسارت مگر چیست
مگر نه اینکه پر داشته باشی
مجالِ پرواز نه
|
|
|
|
|
آن گل که غنچه بود
امروز
باز می شود
وطراوتی دوباره می دهد اندر وجود گل
|
|
|
|
|
دلم تنگ رخ آن نازنینیست
که رخ،از روی بی تابم ربوده
|
|
|
|
|
شعر گفتن
یک دل تنگ می خواهد و چند
جغرافیای سوخته جهان بینی...
|
|
|
|
|
پوسیده ترین مغز ها را ...
لابهلای جماعتی دیدم
که خدا را هر بهار در جشن شکوفه ها دیدند و
دست زدن
|
|
|
|
|
دوسـت دارم کـه نبیـنی غم تــنهایی را
سر هرکوچه ی حیرت تو صفآرایی را
|
|
|
|
|
دلم از دوری چشمان تو ماتم دارد
|
|
|
|
|
دعوت حق باشد این شیدایی ام
|
|
|
|
|
به نام خداوند بخشاینده ی مهربان
9/9 /99 رندترین تاریخی بود که تو میتوانستی در آن به دنیا بیای
|
|
|
|
|
ببین مظلومیت شقایق های دل مرده به درد این زمانه
که عاشق پیشه. گی از یاد بردندکبوتر های. این خان
|
|
|
|
|
غنچه ی آب نشکفته ایست زندگی /پرپر کن غنچه را زحباب خسته ام
|
|
|
|
|
من اینجا و دلم آنسوی دنیای پر از راز
|
|
|
|
|
موهای مازنی، چشم های بارانی که
پاهای رفتنی، دست های میلانی که
رخساره اش بپوشاند از مسلمانی و
سوئی
|
|
|
|
|
ساحل پر از نعش هزاران قلب مرده
قلبی که در روح صدف ها جان سپرده
|
|
|
|
|
رباعی
دیدم سر پیچ کوچه یک بچه نشست
یک دسته ی آلاله و صد فال به دست
آنقدر گرسنه بود و مایوس
|
|
|
|
|
برگ سبزی بودم و پاییز من را رانده است
|
|
|
|
|
پر از آرامش سبز بهار است
وجودى كه هم آغوش قرار است
گذشتن از كنار او برايم
وراى حس ناب افت
|
|
|
|
|
هنوزم صدای ساز قدمهای تو...
|
|
|
|
|
به حق هركس بشد بينا ،ديگر حرفي نمي گويد
نه صحبت ميكند با كس،نه در باطل رهي پويد
به ح
|
|
|
|
|
حجاب
دختر ایرانم و از تبار سلمانم
افتخارست که من بچه مسلمانم
عا
|
|
|
|
|
به دنیاهای خیالی رفته بودم
|
|
|
|
|
شاید ندانی
در خلوت شب خوانم برایت
با شور وشادی
حدیث عشق جامانده ات را
|
|
|
|
|
در گذر از ثانیه ها سرگیجه ای غریب پا به پای من هم سرایی میکند
در سکوت تلخ غم هر دم در کنار من هم ن
|
|
|
|
|
خواب درون چشمهایم
لعنت می فرستد
انتظارِ بی مقصد را...
|
|
|
|
|
شعری در مورد انتظار امام زمان عج
|
|
|
|
|
در آستانه پیری ام
و هیچ نمی دانم لبخند چیست؟
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۷ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |