جمعه ۱۰ فروردين
|
|
کنار پنجره بنشین ببین شکوه خزان را
|
|
|
|
|
انتظار خوب ست با این همه درد و رنج
پای کوب ست چون عیان شود رخ گنج
زمین مزین به وصل ست آسمان بیقرا
|
|
|
|
|
سروشی در مکتب ادبی نورگرایی
|
|
|
|
|
ما پُر از مَکریم و نیرنگیم باز
ما دو روییم و پُر از رنگیم باز...
|
|
|
|
|
منم کوروش تمدن ساز عالم
به قاموس بشر منشور بالم
خدارا شکر دردلها مقیمم
شده حسرت جوانان را وصالم
|
|
|
|
|
من نفس میخواهم و یک بیت شعر
|
|
|
|
|
آب به لانه ی مورچه ها افتاد
|
|
|
|
|
شعری که در دل خود تکریم کرده بودم
با اوّلین نگاهت تقدیم کرده بودم
|
|
|
|
|
سر را دگر از پیله برون آورم که چه؟
|
|
|
|
|
چرا؟
ماندهام در کار این گردون چرا؟
علم در دوران ما کم رنگ شد
علم در دوران ما بازیچه شد
با تعص
|
|
|
|
|
عشق و ز تو آموختم ایران شکوفایم...
|
|
|
|
|
دنيا كمى آرام تر
آخر كجا با اين شتاب
افتاده زير پاى تو
دل هاى بى حد و حساب
|
|
|
|
|
آسمان شد با نگاهم لانه چشمان من در زمین آسان نباشد زندگی، زندان من
|
|
|
|
|
خوردی عسل نوش جانت نه جُستی حال ما
|
|
|
|
|
اي آنكه با چنين زحماتت ، بِدر شوي
بايد قبول ملت ، نيكو نظـر شوي
|
|
|
|
|
اگر گم شدی به درونِ قایقی ،
در دریایی
|
|
|
|
|
بگرد هم شویم با مهر
در این دنیای وانفسا
که جز مهر ومحبت
زانسان ها چیز دیگری باقی نمی ماند
|
|
|
|
|
آی!
بانوی رنگ!
با قلمموی شبگرد
و جعبهی نورها
به شفای دروازههای تيره آمدهای!
|
|
|
|
|
ای سفر کرده من امشب به کجایم تو کجا
|
|
|
|
|
سرگذشتِ زندگی مان درد است
سرگذشتِ درد هامان زندگی است
|
|
|
|
|
خـداوندا تـو را من مي پرستـم
زِ صـافـي تـو من دين پَـروَرستـم
ك
|
|
|
|
|
چون به گوش از گریهام آمد صدا
در دل خــویشــــــان بیفتــــــــآد این ندا
|
|
|
|
|
آن طیر پرواز رفته، سوی زمینش جای نیست
|
|
|
|
|
این ماهرویِ صاعقه خو دلبرِ من است ...
|
|
|
|
|
بر سیگاری مراقبه کردم
که سوختن را هدیه ی خدا می پنداشت
|
|
|
|
|
- دلیرانِ وطن
- در عرصه ی کُشتی
-
|
|
|
|
|
ای صوفی ...گاهی مرگ هم شوخی می کند
|
|
|
|
|
من به ترازوی دل ان نازِ تو را می کشم ،
حسرتِ یک لحظه ی اوازِ تو را می کشم .
|
|
|
|
|
مادرم تو خوشبو تر از هر گلی
|
|
|
|
|
این جهان آن کوی و ما در عبور
پُر کند چشم طمع را خاک گور
|
|
|
|
|
نشین هی نگو چوب خطت پره
یکی هی داره حقتو میخوره
نگو حقت از زندگی این نیست
بجز مردنت هیچی تضمین نی
|
|
|
|
|
آتش عشق
از آتش عشقی که بود برجانت خبری نیست
از گرمی شانه های مهربانت اثری نیست
بر شب
|
|
|
|
|
ای کاش بهشتی که منش وَعدِه بُدَم
همچون من مفتن که یه بازندِه بُدَم
آشوب شود این دل او وقت سحر
چون
|
|
|
|
|
امنترین جای جهان،
شانههای "تو" بود...
|
|
|
|
|
میشود ماه شبم! در بغلم بنشینی؟
|
|
|
|
|
خط به خط؛
برای تو میگریم...
|
|
|
|
|
آنکه می خواند مرا گویم تویی
آنچه می دانی زمن جانم تویی
زندگی را نوبت هم بودن است
اما ما قرارمان ب
|
|
|
|
|
آهو از خورده شدن
می تازد
و پلنگ از گرسنه نماندن
و هر صادقانه را
زندگی میکنند
|
|
|
|
|
خداوندا به قلبم بوسه ای زن...
|
|
|
|
|
و من هر شب عکس تو را میبینم
و می ترسم...
از تمام ناگفته هایی که هر شب برایم بیشتر رنگ می بازند
|
|
|
|
|
گـر حسن اين نـكته بفهميـد و گفت
غنچه صفت ، راز دلـش بر شكفت
اي تـو خـداوند
|
|
|
|
|
گل های شهر بدون بارون
بدون حتی قطره آبی
ریشه ها دیگه جونی ندارن
آرزوها هم شدن سرابی
|
|
|
|
|
وقتی پرت شدی زآن بُرج
کاش نمی مُردی تو از ترس
چونکه برکوهی زپرنیان و پَر
فرود آمدی ،
تن ات سالم
|
|
|
|
|
آن طرف یک واقعه
این طرف هم دگری
طبق ارزش هایمان
ما هم اکنون داوریم
|
|
|
|
|
هر کدام از ما به نوعی باخت داده
چه آن بیماری که بود چشم انتطار چه آن مجن
|
|
|
|
|
جنون ، جنون ِ عجیبی که همنشین من است
مکش به شیطنتی که تورا قرین من است
به کفر می بردم چشم تو چ
|
|
|
|
|
ای کمان ابرو که شبها می زنی بیرون چو ماه
در کمین کیستی اینگونه با تیر نگاه
|
|
|
|
|
زادگاهم روی دوش دشت های تشنه بود
|
|
|
|
|
می تواند
به هزار و یک دلیل
قصه گوی شب های زندگی باشد
|
|
|
|
|
ماهی در تابه می خندد
چرا که از دریا گذشته است
باد را به سخره گرفته اند چه کسانی!
|
|
|
|
|
و درخت سیب را به جفا آزردیم ...
|
|
|
|
|
جای منو تو خالیست در کوچه های باران
پشت تمام غم ها آن سوی رود و پرچین
|
|
|
|
|
شیداییات از چشمهای نافذت پیداست
|
|
|
|
|
سفره را پهن کردم!
برکت در پشقاب ها متولد شد!
|
|
|
|
|
برای رسیدن به تو
باران
...
|
|
|
|
|
پیکری صد پاره دارم دستهایی غرق خون
داغ دل گل کرده خون آلاله های واژگون
|
|
|
|
|
سرو سیمینی که گیرد خرمی از آب دیده
صرف سرمستی نماید تلخی خوناب دیده
دردها زاید ز عشق و سوزها
|
|
|
|
|
بی تو آبستنی پر از هیچم
مضربی صفر مانده درامّا
روی کاغذ جنون میبارم
بی کسی را چشیده ای آیا؟
|
|
|
|
|
ای ره گذر عشق تو از کوچه ی مخروبه ی ماهم گذر ی کن
|
|
|
|
|
دوستت دارم اگر باز جوابی ندهی...
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |