ببین مظلومیت شقایق های دل مرده به درد این زمانه
که عاشق پیشه. گی از یاد بردندکبوتر های. این خانه
چرا باران نمی بارد به دشت خشكیده ی ما
که قامت خم نموده سرو ناز دگر بالا نمی بینه
عجب خواستندکه خرم بماند دست لاله زار ما
چرا سایه نمی اندازدکه شاخ مو قبای نو بگردانه
بز ن باران بشوی زنگال از دل در خواب امروز
به افشاند دامنش گل خون از کاکل. بلبل بشو رانه
بیا ای مهربان باران به بوسه ترنما لب خشکیده ی نسرین
گلستان. ارغوانی کن تا سبزه لباس نو بگردانه
خون در رگ لاله. بخشکید کرده بی داد خزان
ز آن دشت بی ستاره پرستوی. مهاجر نبودش. آشئانه
نبودش بلبل عاشق به بوسیتر کند لب پژ مرده ی گل
خزان کرده سیه. باغستان عنبر بوی. نرگسنش بی یاد مانه
هوای تازه می طلبت. غنجه ی ناز تا جام. رنگینه بگیرد
به تو امید می آید. استاد مینایی به پا کن. جام. فرزانه
عجب که زندگی هم آرزو خشکیده. آن مهر محبت
که رفته معرت از باغ بیچارمعشوق. از راز غم چه می دانه
کجا شدساغرت ساقی که اوستادسماوات هم چشم بسته
که مخلوقی بهخود انداخته است کاربه چه منظر نمی گرداه
زیباست مثل همیشه پر از احساسات لطیف احساساتی که هم جای خالی وزن را پر کرده است وهم جای خالی قافیه را
موفق باشید