محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
شنبه 15 ارديبهشت 1403
26 شوال 1445
Saturday 4 May 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
شنبه ۱۵ ارديبهشت
هــر دم پـی آزار دل یـــار نبــودیــم
جاده ای هست دراز
این سرش هست به سوی آبادی
آن سرش هست به سوی شهری
جاده ای هست دراز
دوخته بر جاده های عشق نگاهی
تا که حکایت کند زغصه وماتم
راستی ای حبیبِ تنهایم
در کجا می شود شما را دید ؟
زنبورها
خاطرات گل را حمل می کنند...
می خواستم توصیفت کنم به گلها
جمله سازی و کودک روی سر خطها غریبی
دستها بالا نرفتش جمله قبل از پدر بود
محو می شود، در آبی آسمان
مغلوب است، در آبی دریا
خدایی که حالی خوشی دارد.......
راست گو و راست رو و راست شنو
باب دنیا باز است جز راست مرو
کج روی کج می شود اقبال تو
من سردترین دردم در برف زمستانها
صد مرحله دورم کن از سنبل وریحانها
ساده باشی زندگی صد تیکه بارت می کند
عاشق اما گر شوی او بی قرارت می کند
گاه لبخندی، گهی یک بوسه
.................................
مرا نشناختی آخر تو رفتی
گل بی عطر و بی رنگت شدم من
برایم هیچ
روی کیکی شیرین و سپید
خیره به من آتش گرفت
سوخت
آب شد و رفت.
شمع تولد من
برای چه شعله کشید؟
بر
تو فرهادی وکوهی کندهای با تیشهات اما
مثل طوفان
درمن پیچیدی
ساعقه وار
ریشه هایم را سوزاندی
حا
جلوه گه روزگار
گر نبود دلبــــــری زین همه دل ها چه ســـود
مـرغ ب
رفتی ولی یادت ببین سید
در ذهن هر پیر و جوان مونده
هرکس که امروزه شده مداح
حتما یه شوری از ت
نظری بر گرده ی نارس میوه هایمان
داشته باش .
خواب دیدم که شبی عشق مرا خواهد کشت...
خـاکمـان برسر، کـه دُزدِ نـامِ انسـانیـم مـا......
دلی دارم حریفش نیست غم دیگر
خدا دارد ؛ ندارد هیچ کم دیگر
گیرم که شوی خسرو،تاجی بنهی برسر،،،
در خواب فرهاد است ،شیرین تو، بیچاره،،،
انتظاری نیست از آنکس که بنیادش بد است...
دلم ميخواست پر رنگ شوم خيلى زياد
رنگى تر از ️هميشه
دربره روز قلم و نیاز ما به قلم و نوشتن.
اروم اروم زیر بارون
تو و عشقت تو خیابون
منه آواره و گریون
سر میذارم ....
زندگی درسی به من داد و ترا تاوان گرفت
هرکسی فهمید احساس مرا، هم گریه کرد
سالگردِ پدر
سرنوشتِ ما نور است
تو با قلب نواختی آنها با مُشت
دیارِ پر ستاره
شب ها آزاد بود
ماه
دیریست که مرده ام در قابی خاک گرفته ...
ما اتفاق چند سال بعد بودیم.....
یک جایی میان اول سطر
شعرهایمان بوی هم را میداد....
.
.
شبِ من با یادِ تـــــو پُر زِ
ستاره ست
با تو این ما شدنم ؏شقے دوباره ست
در وراےِ دوجهان م
شکنجه است ندانی دلت تنگ چیست....
دل من به گناه ناکرده مسخ شده بود
وقطرات اشکم
به حبس ابد محکوم شده بود
(تفاوت و بازی وزنی آگاهانه است .)
شب بی گلدان من بانو ،آلاله بی ساقه و پرچم
بر شانه اش پرنده ی شعر آشیانه ساخت
ای جان تو آزادی برو
جایی برو کاین دل تمنا می کند
جایی نشین کان سینه را دل خانه معنا می کند
غربت
واژه ها خاموشند
جمعه، خود فریادیست ...
گر بپرسند از من دیوانه...
هنگام رفتنت
برای تمام دردهایم
آرام گریستم
جان زشوق وصل تو ترک جان وسر کنم
صبر کن غزل بخوان به وقت خود خبر کنم
گر نسیم عشق تو وزد به کوچه
دلــــم گـرفته، فـــقط انــــتـحار می خواهد
ســری ب
رفتهام دکتر جواب آزمایش قند بود
توده ابر سیاهی
تیرگی شب را
دانههای سفید میپاشد..
برف سردی میبارد
در انتهای شبی زمستانی.
مجنون صفتی گفت
چه روز ی ؟ به چه حالی؟
گفتم تو چه دانی؟ که به سر
نیست هوائی
باآمدن لیلی و
جز به جانان جان سپردن باطل است
هر که کرد این کار را او جاهل است
یار من در قایقی تنها ، روان
تو بخاطر خلق و آفرینش جمله ی
بنام خداوند بخشنده و مهربان
محکوم به بخشیدن هستی
مناجات
دگر انگیزه سرودن نیست
شوق زنگاردل زدودن نیست
در زیر نور آفتاب، شاخه گل سرخی چشم نوازی می کند
غزلی برای "چشم"هایش ( یا )
هرچه گفتم : گفت : "چشم"
ازبرای فرزند گفتم بشنو زمن"پَندارها" گفتا که
جستجو کردم به هر منزل شکار تازه را
تا بیابم رد پای گلعذار تازه را
بع
در دل غم دوران شد، شد موسم تنهایی
ای یوسف گمگشته وقت است که بازآیی
جز بند نگاه تو کجا رام بمانم؟
بگذار در آغوش تو آرام بمانم
دخترها کولی
جگن ها آتش
هلهله ها، دزد شبرویی برقص
شعله زد کمین
وقتی به تو فکر می کنم
...
علی رفیعی
بازآی که بازآید جان بر تن مسکینم
انتهایی ترین شاخه ، شاخه ی نگاه
فقط
سو سوی تو مانده براه ،
به صبح دیگر، سرک می کشد،
در طلوع
لب ها غزل و موی سیاهت شب شعر
ای هر مژه از دیده ی ماهت شب شعر
با عشوه و با ناز و جان دل برده از او!
سوسن که نه، ریحانه جان دل برده از او!
زندگی با تمام زیبایی ، گشته یک داستان تکراری
چرخشی منفعل بدورِ زمین ، زیر یک آسمان تکراری
ابر
صورتم دیگه عین سابق نیست...
خط خطی هاش میگه بزرگ شدم...
توی پوست برره خوابیدم...
یادم نیست چطوری
عشق یعنی دست از پا خطا کردن ...
تقدیم به اساتید محترم ..حمید رفیعی راد(کورش راد)..زهرا حکیمی بافقی(الهه ی احساس)...زهرا منصوری..
در فصل گل عزاي فراوان گرفتهايم
تا درس رستخيز بهاران گرفتهايم
عشق بار گرانیست ، به منزل نرسد ای دوست
دلت را صاف کن امشب ، بهار آید ، بهار امشب
بیا بیرون ز تنهایی و بشکن این حصار امشب
مجموع ۱۲۳۸۴۸ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک