جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ زمزمه های خیس شاعر احمد ابراهیم زاده
|
|
من خدا را هر روز
در بهار گل پوش
در جنون شعله ی تابستان
در سقوط پاییز
در زمستان و سلام سرما
لابه
|
|
|
|
|
باران ببار!
باران ببار و بشوی!
باران ببار و ببر...
ببر هر چه که در ما
کهنه ی خاک را
پشته ی گور
|
|
|
|
|
سال ها پیش به تن پوشیدم
جامه ی تغییر را
به گریز از دیروز، به گریز از سرما
به گریز از قفس خانه ی
|
|
|
|
|
دوش در مرز رفاقت با عشق
بوسه ای زهراگین
بوسه ای زودهنگام
و صد افسوس چ دیر
بی هوا معامله شد
|
|
|
|
|
همه در خانه ی ما می خندند
در و دیوار سپید خانه
می دهد بوی خدا
زندگیمان با عشق
می نشیند سر یک سفر
|
|
|
|
|
و منم شهره ی شهر دردها
عاشقان جمع شوید
عاقلان چَشم بشویید به عشق
و نظاره گر احوال بد من بشوید؛
|
|
|
|
|
غم رها کن دل و از سینه ی ما رخت ببند،
که خزان آمده باز؛
و دل از نم نم باران خدا، خانه ی عشق شده اس
|
|
|
|
|
زندگی بس زیباست...
قد یک خاطره ی ناب که گاه و بی گاه
قلقلک می دهد احوال مرا
و به بازی گیرد کودک ا
|
|
|
|
|
شکستم باز
شنیدم از قلم بر کاغذ سهراب
|
|
|
|
|
صبح آمد
بار دیگر
در دل بازگشایم
خالیست...
چشمه ی چشم دلم بد جاریست
دل من خیس تمنای تو است
|
|
|
|
|
یک نظر دیدم و از عرش خدا خواستمش
داشتمش...
آه ولی...
من چرا باختمش؟
|
|
|
|
|
ای جان تو آزادی برو
جایی برو کاین دل تمنا می کند
جایی نشین کان سینه را دل خانه معنا می کند
غربت
|
|
|
|
|
ای خدای عاشقان عاشق منم
بنگر مرا
جفت دیده خیس...
گر عاشقم این اشک چیست؟؟
ای خدای عاشقان عاشق من
|
|
|
|
|
بی قرارم امشب...
چون مرا خوابی نیست
مشغله ، فکر مرا اغوش است
نکند خواب مرا با او دید؟!
نکند خوا
|
|
|
|
|
تو بگو من عاشقم
کی؟
بهار
ک دلت دشت گل است
دیدنش چشم تو را منتظر است
بودنش با تو برایت خواهش
|
|
|
|
|
مردم شهر ب من می خندند...
وصله های گنه خویش ب من می بندند
آه چرا؟؟
تقصیر چیست؟؟
(تو) قضاوت بنما
|
|
|