يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر احمد ابراهیم زاده
آخرین اشعار ناب احمد ابراهیم زاده
|
مردم شهر ب من می خندند...
وصله های گنه خویش ب من می بندند
آه چرا؟؟
تقصیر چیست؟؟
(تو) قضاوت بنما
من ب دیرینه ترین عشق خودم معتفرم
مردم شهر چرا معترض اند؟؟
مردمان را عشق نیست؟
پس چرا...
پس چرا چشم من امروز بدید
پسری را لرزان
دختری را در کناری ترسان
زیر چشمی نگاهش پسرک را میخورد
پسرک نیز چنین...
این عشق نیست؟؟
آه ولی...
فهمیدم...
مردم آن شهر را
فاصله حاکم بود
خفگان را تن پوسیده ی شهر منزل بود
چشم ها رفتگر خیس خیابان بودند
ترس را هم دیدم...
که به اهنگ حماقت رقصید
پرسیدم
آغوش کو؟
خبر آمد کنج زندان پوسید...
مردم شهر ب من می خندند...
(من) به رنگی دگرم!!
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بزرگوار سپاسگزارم | |
|
سپاسگزارم استاد و اینکه بانو نیستم | |
|
سپاس گزارم | |
|
سپاسگزارم ممنون ک وقت گذاشتید و خوندید | |
|
سلام سپاسگزارم درست میفرمایید متاسفانه اشتباه تایپی بوده و نتونستم امکان ویرایش شعر تو سایت پیدا کنم این اولین شعر بود انشاالله اشعار بعدی بیشتر دقت میکنم | |
|
سپاس | |
|
درود بسیار سپاسگزارم | |
|
درود بر شما سپاسگزارم | |
|
درود بر شما و ممنون از مهرتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.