يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر احمد ابراهیم زاده
آخرین اشعار ناب احمد ابراهیم زاده
|
ای خسته جان خسته دل
ای خسته از شب های سرد
ای ک به زانو آمدی از کوله بار کوه درد
ای که به وقت دلخوشی سر در گریبان میبری
با ترس تنها مردنت کنجی ب ازلت میخری
سختی چرا؟
سوزاندن فردای خود در اوج بدبختی چرا؟
برچین دل و بگریز از این خاک و گل
بر دل روا داری چرا؟؟
دوری ز هم بازی های دل
بشنو کلام ایزدی
کاین دار دنیا مال تو
خورشید و ماه و آسمان روشنگر فردای تو
هر جا روی
هم صحبتی نام آشنا گرمای سرماهای تو
دامن به دستت گیر و از اینجا برو
ای جان تو آزادی برو
جایی برو کاین دل تمنا می کند
جایی نشین کان سینه را دل خانه معنا می کند
غربت در آیینت حرام
گر دلخوشی ...
دلخوشی ات بادا دوام
پ.ن: این شعر کار چندان پر قدرتی نیست اما دلم نیومد پوسیدنشو تو دفترم ببینم امیدوارم لذت ببرید 🌼
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام برادرخوبم
زیبا وبااحساس بود