آهنگ مرثیه
از چشمان تو شعر می بارد
و از چشمان من باران ناکامی
چشمان من قیر گونه است
و چشمان تو آبی دریا
پلک های تو با آهنگ مرثیه می رقصند
و مژگان من
با سونات مهتاب آرام به هم می خورند
و به دوردستها خیره می شوند .
من بخاطر حق
سیلی می خورم
و تو بخاطر لبخند
ناز می شوی
من با سبدی لبریز از
خوشه های خشکیده ی یائسه آمدم
تو با باغچه ای از بلوغ نورس و طراوت
به تکامل دست یافتی
گلهای بابونه و نرگس و شب بو
بخاطر تو می رویند
و همه ی زیبا پرستان ختن
بخاطر تو به تور سیاحتی قمصر می روند
و خارهای مغیلان از ترس تو غلاف می شوند
ای پروردگار فصلها و نسلها :
اکنون تنه ی درختان ما
مزه ی آسیب و آفت را
چشیده اند و قاتلان طبیعت
با تبر خود خواهی و وحشت
به جان مجنون ها افتاده اند
با چه زبانی باید لیلی را صدا زد
که به دیدار یار آید ؟؟
و با چه لهجه ای باید
با تیغها سخن گفت ؟؟
ما طاقت دیدن دور شدن
و فاصله گرفتن
نهرها و پونه ها را نداریم
جان هر دوی آنها به هم بستگی دارد .
نظری بر گرده ی نارس میوه هایمان
داشته باش
تا از گزند زنبورهای غریبه و نامحرم
در امان باشند .
باقر رمزی باصر
دلنشین و زیباست