سه شنبه ۴ ارديبهشت
|
|
... .بهت زده ام. ...
بهت زده ام...
بهت زده ای...
شبیه بدحالیه...
دانه ی لوبیاای...
|
|
|
|
|
من دیوانه باز امشب بجای خواب می میرم
|
|
|
|
|
یادمان باشد
عشق
اولین فلسفه ی انسان بود
یادمان باشد
عشق
مثل خورشید که بالا سر ماست
روشنی بخ
|
|
|
|
|
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
|
|
|
|
|
سراغ از من نمی گیری ببین دنیای من لنگ است
|
|
|
|
|
او پیامبر بود و از سمت خدا آمده بود
راه بلد بود از برای راه راست آمده بود
بت شکن بود از حرا آمده
|
|
|
|
|
زمین خوردم چهرا خوردم چرا "چُم"
بدان از درد توتُـم کرده بودم
|
|
|
|
|
روزی مرا از درگهش بیرون کشیدی
من ماندم و ناچار بر درد و صبوری
غیر از خدا هر کس نبود آگه
|
|
|
|
|
این روزاکه ندیدمت
چقدرخدادربدرم
همدم من گیتارمه
باسنتوربرادرم
|
|
|
|
|
ای قامتی رَعنا گوزی شهلا بویی بسته
|
|
|
|
|
ای آنکه دعاهای شبم پشت سرت هست
آیا تو هم از حال دل من خبرت هست؟
|
|
|
|
|
نه ، قرعه ے من شگون ندارد چه کنم
|
|
|
|
|
به خـانه نفـوذ ترک و تازی ممنوع
داعشبازی و فـرقهسـازی ممنوع
آندست درازی بهخودت سیلی زد
همسـای
|
|
|
|
|
اینک این خاک سیه بالین من
زائر اینجا شدی یادم بکن
|
|
|
|
|
تا که نقش روی تو افتد میان برکه ای
حضرت ماه ازغم وشرمش هلالی میشود
|
|
|
|
|
دلی دارو ندارم را به تو بخشیده ام ارزان
|
|
|
|
|
گمان کردی که سیلی میزنی برصورت من
گمانت اشتباهی دردناک است
|
|
|
|
|
ربودی خواب خوش از من چنین با غصه بیدارم
|
|
|
|
|
این مرد
در چپ ترین نگاه اش
درد دارد
می خواهد...
|
|
|
|
|
از ریشه برون رفتم تا راه دگر گیرم
من دختر رز دیدم دادم پی او ایمان
|
|
|
|
|
رهایم کن زد ام عشق خودایبیوفایمن
|
|
|
|
|
دیگر در آغوش کسی پیدا نخواهی شد
|
|
|
|
|
ای آن کسی که نام تو ورد زبان من
|
|
|
|
|
هرچه هم بين من و تو اتفاق افتاده باشد
حق ندارد خاطرت فكر طلاق افتاده باشد
|
|
|
|
|
دل خون شد ز دستت با ما کمی مدارا
|
|
|
|
|
خنداه ام از ته دل نیست غمی پنهان است
|
|
|
|
|
شب زیر پر مشکی چشمان تو آقا
یوسف ته آن چاه زنخدان تو آقا
آهو شده ام تا که به دام تو بیفتم
صد مرد
|
|
|
|
|
رخ نمودی ؛ عشق بخشیدی ؛ دلم آرام نیست
خود گرفتارت شدم حاجت کمند و دام نیست
|
|
|
|
|
قدر است و امشب،پروردگارا به لب اقرار دارم
مست نشدن از بوی زلفش، نتوانم
عاجزم پروردگارا از فروبستن
|
|
|
|
|
چرا کسی که ز حرف حساب میترسد ؟...
به وقت طرح سئوال از جواب میترسد؟
|
|
|
|
|
زیر پلک هایش
دوسنجاب بازیگوش دارد
دو سنجاب اصیل زاگرس..
|
|
|
|
|
یکی در دار دنیا مانده در گل
یکی درخانه ی دل کرده منزل
|
|
|
|
|
بعدتو حادثه میشد گریه هام
|
|
|
|
|
شکار کردی دل که بزمی شود...
شیراز و اردیبهشت و عشق...
|
|
|
|
|
در جدال تن به تن با چشم یار
با نگاهی ساده دل بازنده شد
چشم من از فرط حیرانی گریست
بی امان چون ابر
|
|
|
|
|
انصاف نکردی ، تو به آن شانه ندادی ..!!
|
|
|
|
|
خط های دفتر!
ای کاش بار کلام را می دانستید .
ای کاش
همگی نخ هایی شوید
و ببافید رویایی از جنس
|
|
|
|
|
گر چه رفتی و خیالت نرود از یادم
با همین دلخوشی یاد و خیالت شادم
شعر من را تو اگر نزد رقیبم خواند
|
|
|
|
|
طلبت علت دعوای طوائف شده است
تاب زلفت شرف کل ظرائف شده است
ناز لبخند تو آنقدر که زیباست گمان
طع
|
|
|
|
|
آیینه قد می کشد
به احترام زنی
که آسمان را
جای می دهد
پشت پلک هایش
|
|
|
|
|
در سمفونی ی گلدسته های احسان
می دوم از سرخنای گل ابریشم
عبور بادهای دشت رویایی
|
|
|
|
|
شعر گفته شده دروصف مناجات باخدا بوده وجنبه ی دردودل و راز ونیاز میباشد
|
|
|
|
|
سنگی تمام آینهها را شکسته بود
ابلیس باز قلب خدا را شکسته بود
ساحل نگاه کرد به دریای بیکران؛
|
|
|
|
|
قلب تو هست مزارم در هر کجا بمیرم
|
|
|
|
|
پر پرواز مرا سوخت مگر آتش دل
که به خاکستر دل ریخته شد چشم سیه
سمیرا_عزیزی
|
|
|
|
|
دلم ناله ی درونِ سینه ی علویان را می شنود .
|
|
|
|
|
بر آسمان دلم چو شهابی ورود کن
|
|
|
|
|
بند بند این شعر درمورد خوب بودن وزیبایی هاست
|
|
|
|
|
یک شبی رفتم به فکر بخت خویش
بخت بی اقبال و بخت نحس خویش
عاشقی کردم در ایام شباب
اسب سواری را ب
|
|
|
|
|
مجنون لباس میش به تن کن که مد شده
|
|
|
|
|
قدر
.
قدر مگر مرتبت از خاک بود؟
خنجر خون،شاهد وافلاک بود
افترقوا،شعله ی خون،اهرمن
از دهنی بر
|
|
|
|
|
بی تو مهتابم، در تب و تابم
وقت بیداری نبودی پس بیا خوابم...
|
|
|
|
|
به من که نگاه میکنی
در تو حل میشوم
مثل حَبه قندی کوچک
|
|
|
|
|
هیهات که خود را بفروشم ای عشق !
با نفس بداندیش بجوشم ای عشق !
|
|
|
|
|
من منتظرم تا تو بیایی به کنارم
یک لحظه شود روشنی یت شمع مزارم
لبریز عسل می شوم از حرف لب تو
ا
|
|
|
|
|
وصـفِ مـردی توبَرین، مـردُمِ رسواچـه کنی؟.......
|
|
|
|
|
باد ها در صف تقدیر ز گیسوی تو اند...
|
|
|
|
|
آدم قصه ی امروز زمان
باز کن پنجره ی تنگ دل تنگت را ...
|
|
|
|
|
از عدم هست شدم بر خودم پيچيدم
ظلمت حادثه را ، ابر شدم ، باريدم
|
|
|
|
|
اسـمِ تورا که می برم ، عشـق به اوج می رسد
با تـو بهــــــــــار می شــــــوم ، بـاغِ دلــــم ســــ
|
|
|
|
|
بر مدارلحظه ها
خورشیدکم آورده ایم..
|
|
|
|
|
قهقهه ٔ برگ ها در نسیم
ترا درمان می کنن
روی سفید ترین کاغذ
|
|
|
|
|
تنبلنبودهامبخدادرکلاسعشق
|
|
|
مجموع ۱۲۳۵۷۸ پست فعال در ۱۵۴۵ صفحه |