شنبه ۸ ارديبهشت
|
|
هیچ حسی به تو نیست شبیه
بی تو تنها شبی
چشمهایم
یک روز ، از خیالت نخفت
درد داشتُ
جز عشق
با ت
|
|
|
|
|
به دل مگیر زبان ِشکسته ،بسته ی ما را
رسانده است به لب "عشق"جان ِ خسته ی ما را
|
|
|
|
|
لب ناهيد و ليلي رنگ خون شد
|
|
|
|
|
چه آمدت به سر ای دل که اینچنین به فغانی...
|
|
|
|
|
اشگ نیست بر برگ مریم شبنم است
دور گشت بلبل زنزدش این برای او غم است
|
|
|
|
|
دوستت دارم فقط يك اتفاق ساده نيست
|
|
|
|
|
گاهی،حصارتن
چنان محصوردلتنگی دنیاست؛
هرقفسی فراخ...
|
|
|
|
|
اما در کنج قلب خویش
تپیدنی حس می کنم
خونم همه سیاه شده
رنگ سیه بلعیده ام
|
|
|
|
|
بی تب و تاب است تنم ساز رباب است تنم
در کفنم جای مده اهل حجاب است تنم
میرزا
|
|
|
|
|
حتی اگر خاموش هم باشی / گیرندههای قلب من / موج حضورت را / احساس خواهد کرد
|
|
|
|
|
... باد ها
حریف یاد ها نمی شوند !
|
|
|
|
|
میان بستری از خاک، خوابِ من خوش باد
به سر رسیدنِ فصلِ عذاب من خوش باد
|
|
|
|
|
مرا دوان دوان دنبال راهی، برای شکار تو بود
|
|
|
|
|
ش ما حرف درشت از مرگ وکفتی بهتر است
دگمه های پیرهن از دکمه جفتی بهتر است
من پریشان گفته ام اما
|
|
|
|
|
طعم تلخی دارد این عشقت مدارا می کنم
|
|
|
|
|
ازچشمقشنگتوبلامیخواهم
یکذرهفقط ببینبلامیخواهم
|
|
|
|
|
کوچه خیابون شده برام مث خونه
سقف بالاسرم بزرگ،آسمونه
این از بددنیا،نه! ازشانسمونه
روزای خوبم که ب
|
|
|
|
|
آه ای عشق تمام هستی ام آتش گرفت
|
|
|
|
|
کعبهی خودباوری را بی گمان گم کرده است
هر که خود را دورهگرد حرف مردم کرده است
ما تماشا را گناه از
|
|
|
|
|
دعایت می کنم ساقی ، اگر دردم فزون سازی.
دلم را از بلایِ عشق ، چنان پیمانه خون سازی.
ز مستی شهر
|
|
|
|
|
کجاست آنکه لبم را ، به بوسه شاد کند
که سرسپرده ی خود را ، شبانه یاد کند
|
|
|
|
|
میان واژه های آویخته بر لبانم..؟
|
|
|
|
|
هرکس به خودش وعده ی دیدار تو داده است
|
|
|
|
|
برایم بمان
که بودنت را
عمریست آرزو کرده ام
|
|
|
|
|
ای اشکها از ابر دیدگان من پیاده نمیشود..؟؟
|
|
|
|
|
دیدی که شکستی پرو بال غزلم را
از بیخ در آوردی نهال غزلم را
حرمت بشکستی و محبت بدریدی
دیدی تودرون
|
|
|
|
|
خزانِ غمزده یِ
غروب،بودی تو
کنارِ شاخه یِ مریم ها
( عروسِ زخمیِ پاییزی)
بلوطِ
حجله یِ زنبق ها
|
|
|
|
|
همه چیز مثل رویاست
زیباست
اما محال
|
|
|
|
|
حالِ ایرانیان ؛ همه خوب است ...
|
|
|
|
|
فکر کردی پیش خود حالا که هستی ... جمع کن
|
|
|
|
|
دو چشمون سیاه تو
نگاه بی گناه تو
نمیره از خیال من .....ستاره
|
|
|
|
|
از پنجره چشمان باز...........
|
|
|
|
|
در بهت پوتین ها میان جیغ باتومت
|
|
|
|
|
به تو هرگاه
رسیدم
رفته بودی !
|
|
|
|
|
حیف شد، از دل گرانتر نیست در کلّ جهان
هیج کس بر دزد دل، در هیچ جا مأمور نیست
جواد_کریمی
|
|
|
|
|
گرفتی تخم مرغ از خانه ی من
رفیق با سفره ی روزانه ی من
|
|
|
|
|
حدیث دور شدن قطار، کس نمیداند
به غیر آن که مسافر، درون آن دارد.
|
|
|
|
|
در شهر
کنار یک برج پَست
در خیابان
زیر یک چراغ تاریک
در کوچه
لب جویبار خُشک
...
|
|
|
|
|
آسمانی شده از آتش ما دود و کبود
زندگی سوختن از این سر سیگار نبود
|
|
|
|
|
خداوندا نه شیرینم نه فرهاد
|
|
|
|
|
هزاران گنبد و گلدسته برپا شد
خدا اما به آتشگاه باقی ماند
|
|
|
|
|
من آنقدر خندیدم
که یادشان رفت
هفت ماهه
سقط شده بودم و
روی گلهای پژمرده ی پیراهنم
شیر فاضلاب گرف
|
|
|
|
|
در دلم دلبستگی هایی پر از تردید است...
|
|
|
|
|
ذوقِ تماشاےِ نگاهِ تو ، مـرا دیوانه ڪرد
جامِ پُر باده به دستم داده و مستانه ڪرد
چه بگویـم از
|
|
|
|
|
زاهدا مست می نابم برایت ...................
................................
|
|
|
|
|
آرام جــان بودی؛ نامـهــربــــان گشتی
درمان درد بودی ؛ بـــلای جان گشتی
شراب ناب بودی ؛ بی تب و
|
|
|
|
|
تو این شهر هرکی یه بازیگره
از این صحنه یک قسمتی میبره
|
|
|
|
|
وای ، وای
"نفس"
جز به اشتیاق معرفت
بیرون نمی رفت
وای دیگر
" ترانه ، هایم "
نامیرای سرو
|
|
|
|
|
زلزله
آمده از هز طرف در ملک ایران زلزله
راور د شهداد و کرمانشاه و تهران زلزله
از سر پل با ذهاب
|
|
|
|
|
شبی پروانه ای خسته
گریزان از گلی آلوده
از شمعی برآشفته
به گوش عاشقی نادم
هراسان گفت :
|
|
|
|
|
می نشیند و می نوشد ،
از قحطی کویر ،
|
|
|
|
|
برق نگه خیره شد شوق ز دل رخت بست
|
|
|
|
|
از تهِ دل گریه و میخوام ولی
واسه اشکام چه کسی شونه بشه
اگه آغوش دنیا بازکنه به روم
مثل اولش نمیتو
|
|
|
|
|
چه کسی گفته، من و تو تک و تها بشویم
|
|
|
|
|
تقدیم ب استاد(ملحق)بانوی واژه ها
الهه ی احساس،نیره ناصری
|
|
|
|
|
چشمان بیمار
من میانِ مردمِ چشمِ تو ، حیران مانده ام
همچو موری ، درشبِ مُلکِ سلیمان مانده ام
|
|
|
|
|
لت اگر مددکند لقمه نان به سگ دهم
سیر کند اگر مرا تاب وتوان به سگ دهم
شهر گرسنه چون شوددزد ودغل
|
|
|
|
|
در سفرههای ما اگر نان نیست ؛ ماهی نیست / دستانمان از آتش احساس لبریز است
|
|
|
|
|
صبــــر کــن ای دختــر چوپــان بیـا دلبـرم
گیســــو بلنـــدی و زرافشـــان بیــا دلبــرم
|
|
|
|
|
برای قدقد و هر تخمی از او
گرفته ترس و امیدی وجودم
...
|
|
|
|
|
نبش قبر می کنیم / سنگ ها را / برای بیعتِ مردگان / گوش های سنگینِ رابطه / پاسخ می گویند / زبانِ الکن
|
|
|
|
|
تو که همراز منو مرهم امراض منی
|
|
|
|
|
گاه می اندیشم تنهایی ،
در همه ی فنون
استاد چیره دستی است ...
که سرسختانه به تعلیم
شاگرد غمگینش
|
|
|
|
|
بازتــــابِ کارِ ما ، تقــــدیرِ ماست
حاصلِ هرکَس،هرآنچه کرد،شد
|
|
|
|
|
گاهی وقت ها که
بین حرفِ
عَقل و قَلبت
در دوراهی ماندی...
به حَرف
غُرور شِکسته اَت
گوش کن
گ
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۹۷ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |