پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ زنبق های وحشی شاعر سید مهدی نژادهاشمی
|
|
بی قرار از قرار چشمانت وسطِ اضطراب غرق شدم
بی قرارت شدم که در فکرت بی حساب و کتاب غرق شدم
|
|
|
|
|
جنون ، جنون ِ عجیبی که همنشین من است
مکش به شیطنتی که تورا قرین من است
به کفر می بردم چشم تو چ
|
|
|
|
|
آه...
از اینکه
پشیمانی نمی آید به تو
|
|
|
|
|
عیب از دِل ِ ما نیست اگر گِل شده باشد
_همرنگ ِ پریشانی ِ ساحل شده باشد
|
|
|
|
|
ای شورش شیرین غزلهای معاصر
ای باهوست باد سراسیمه مهاجر
«جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میا
|
|
|
|
|
دربند روزگار فریبنده نیستی
|
|
|
|
|
مرا به عشق تو گر متهمنمی کردند
|
|
|
|
|
به دل مگیر زبان ِشکسته ،بسته ی ما را
رسانده است به لب "عشق"جان ِ خسته ی ما را
|
|
|
|
|
به جز ابروی تو در دین و ایمان انشقاقی نیست
|
|
|
|
|
چون زلزله افتاده ای بر این شب یلدا
ناگفته های عمر بی حاصل فروشی نیست
باید بماند جای زخمت برتن تهرا
|
|
|
|
|
بی سبب نیست زمین سینه ی پرپر دارد
به خدا چشم تو یک فاجعه در بر دارد
|
|
|
|
|
اینروزها تنهایی ام هم قد باران است
|
|
|
|
|
بایست در این دور بمیرم که بمیرم
|
|
|
|
|
چاره ای نیست اگر دل نگرانت باشد ، عقل و دین باخته ی نام و نشانت باشد
گله ای نیست ، اگر زخم ِ زبانت
|
|
|
|
|
هر کجا پای نگاهت به میان می افتد
بر رگِ شعر ،غزل،در جریان می افتد
گاه بر وفق مراد است و گاهی بی
|
|
|
|
|
این بهترین حس ِ که دارم من
جون دادن ِمن پای تو هیچه
تو آسمونو خوب می فهمی
روحم داره با تو یکی
|
|
|
|
|
شُده ام مثل ِ خط خطی های ، ذهن ِ بیمار ِ یک نفر معتاد
کاش یکباره مثل ِ طاعونی ، مهر تو در دلم نمی ا
|
|
|
|
|
بخت من و گیسوی تو هم رنگ دوات است
|
|
|
|
|
کنج ِ زندان ِ مکافات نگه می دارند
یوسفی را که در این شهر هوسباز شود
|
|
|
|
|
بیا و جام بگردان که عمر ناچیز است
مرا ببوس که دنیا تمام خواهد شد
|
|
|
|
|
نگذشته اند از لاشه ام کفتارها حتی
|
|
|
|
|
تقدیم به آتش نشانان قهرمان
قسم به نام تویی که شهید جان افروز " برای نام فروزان تو برازنده است
|
|
|
|
|
2
من یک آتش نشانم
من یک آتش نشانم
که می خواهم همکارم را
به زندگی برگردانید
ابراهیم
سنگ
|
|
|
|
|
می دهی قلب مرا با عشق خود بازی چرا
دیگران نازند اما تو طنازی چرا
|
|
|
|
|
اینروز های بی تو سراسر جهنمی
|
|
|
|
|
خدا می خواست، بی شک، رحمه للعالمین باشد (ماارسلناک الارحمه للعالمین)
پیام ِبعثتش ، پیوند ِ با حبل ا
|
|
|
|
|
بی اختیار جوهرت از دست می رود
دلتنگ می شوی پرت از دست می رود
زل می زنی به گیس سیاه شبی بلند
|
|
|
|
|
چای با عطر دل انگیز لبت می چسبد
|
|
|
|
|
هوای تازگی دارد سرُ پای غزل باتو
چه حال سرخوشی دارد دلِ شیخ اجل باتو
تفال می زنم امروز تا حافظ
|
|
|
|
|
دنیای من با تو تفاوت داشت / دنیای یک موجود دیوانه
|
|
|
|
|
به لحن دلفریبت سال نو میرسد از راه
|
|
|
|
|
مترسکی که گرفته دلت نمی دانی ؟!
برای روح نزارت لباس بیهوده است
|
|
|
|
|
پرنده هایت را پرواز بده سرباز
شاعر جایی میان گرگ و میش
پنج انگشتش را
جا گذاشته است
|
|
|
|
|
درمان پذیر بودن شاعر دروغ بود
ترفند های خوب و موثر دروغ بود
آنسوی ویترین شمالی ترین گذر
شب
|
|
|
|
|
هرچند دل بریدن ِاز خویش ساده است
انسان قرن بیست و یکم بی اراده است
زخم غروب می چکد از چشم ها
|
|
|
|
|
دور مرا به جرم تو دیوار بسته اند
دیوار های دورُ برم تار
|
|
|
|
|
دیشب نبودی عاقبت بی تاب خوابیدم با قرص های قرمز اعصاب خوابیدم
|
|
|
|
|
سه يك غزل قديمي : آتش زدم به هستی خود باورم نکرد حتا نگاه سرد به خاکسترم نکرد اردیبهشت بار
|
|
|
|
|
سر می کشد به عمق شعور شبی بلند سونامی ِ رها شده بر روی شانه ات
|
|
|
|
|
از ارتعاش آنطرف پنجره نترس
ديوارهاي دورو برت را تكان بده
|
|
|
|
|
به جهنم بروي روح مرا مي بيني
دست در دامن تو پشت سرت آمده است
|
|
|
|
|
دل آزرده ام را هيزم آسايشت كردي
|
|
|
|
|
دل به دريا دادنت زيبا كنار ديگريست
|
|
|