شهادت حضرت علی (ع)
بغضی شکسته ، گوشه ی
آوار می چکید
درد
از نگاه هر درو دیوار می چکید
ابری
در آسمان نفسش تنگ می شدو...
همراهِ
آه و ناله ی بسیار می چکید
در
انزوای غربت شبهای بی رمق
مرگ
و شتاب حادثه ، ناچار می چکید
یک
اتفاق شوم جهان را سیاه کرد
از
آن به بعد ماتم ابرار می چکید
مردی
که از سرشت خدایی یگانه بود
خونش
به دور محور پرگار می چکید
چاه
از نبود آیه ی روشن ، دلش گرفت
ازچشمهاش
، حسرت تکرار می چکید
خونی
چکید و واژه به واژه غزل شکست
اشکی
درون تک تک اشعار می چکید
باید
نسیم عافیت از کوفیان گرفت
زیرا
که خون حیدر کرار می چکید....
((2))
برای از
تو سرودن غم هزاره کم است
هزار
سینه ی زخمی و پاره پاره کم است
من از
قساوت شبهای کوفه می ترسم
برای
درک مصیبت دل دوباره کم است
شکسته
ابر سیا ، فرق آسمانم را...
برای
ماندن مهتاب راه چاره کم است
و حال
شعر نوشتن برای این ماتم
غزل غزل
دل بی تاب و درد واره کم است
تو
آبروی زمین و زمان و انسانی
برای
کرنشت هفت آسمان ، ستاره کم است
در آن
زمان که صفات تو بر زبان جاریست
هزار
واژه ی نایاب و استعاره کم است
نمی شود
بنویسم چگونه افتادی ...
قلم به
لرزه درآمد که صد اشاره کم است
ذبیح آل
عبایی و مظهر توحید
برای
فزت و رببت گل بهاره کم است
گرفته
حال زمین و زمانه را آنچه
برای
درک غمش قلب پاره پاره کم است