دست از پا خطا نکرده ولی ، از لبِ پرتگاه پرت شدم
سیب بودم به دست باد اما روی خاک اشتباه پرت شدم
چقدر بغض مرد غم دارد قهوه ی ترک در سرم دارد
عشق آمد هوا برم دارد، گفت ، حالت بهانه کم دارد
پنبه ی کوه بودنم را زد یکطرف مثل کاه پرت شدم
باد پیچید دور موهایت باد از دامنت چه می خواهد !
دست بر دامنت شدم شاید موجی گیس گندمت باشم
کند از ریشه ام مرا بین ِ مردم راه راه پرت شدم
کوه بودم که قد کشیده به تو،قد نمی داد عمر عشق به تو
تو دراین صفحه ی سیاه و سپید ،شاه شطرنج باز نازی و من ...
مثل سرباز ، از زمین بیرون با سپید و سیاه پرت شدم
قونیه قونیه سرم چرخید مولوی مولوی مدار شدم
گرد تا گرد شمس ابرویت تیغ رقصید و بی قرار شدم
ناگهان از مدار تو بیرون بدتر از افتضاح پرت شدم
اخم های تو شاه قاجاری ست چشم های تو انقلابی سرخ
بلشویکی و مستبد بودن ،پارادوکسی عجیب رخ داده
باتو بودم خلاف میلم در، جمع مشروطه خواه پرت شدم
تو سرت رفته در کلاه خودت ، من سرم بی کلاه رفته به باد
پر ، پر از تو کلاغ هایم پر ، خبرت نیست حال من خوب است
بار اول نبود بیرون از ، چرخه با یک نگاه ، پرت شدم
به کجا بی حواس پرت شدم ، دست در دست دوست دارانت !
هر کسی را برادری کردم عشق را ذره پروری کردم
آخرش هم بدست نزدیکان مثل سنگی به چاه پرت شدم
تو دلت خوش سرت سلامت باد ، که هوای پرنده را داری !
چقدر بغض مرد غم دارد قهوه ی ترک در سرم دارد
عشق آمد هوا برم دارد از سرت چون کلاه پرت شدم
دلنوشته بسیار زیبا و خوش آهنگ بود
قالب و قافیه/