سکه ی عهد عتیق از اعتبار افتاده است
عشق یک گوشه، کم آورده، کنار افتاده است
رانده ومانده کسی که دیده رویت را
در این شهر دور افتاده از ایل و تبار افتاده است
یا غزالی خیره سر دارد هوایی می کند
گرگ پیری را که دلخون در حصار افتاده است
یا خدا رحمی ندارد از ازل دانسته بر
هرکسی از پای در این رهگذار افتاده است
دوستت دارد نمی دانی تو حال هرکه را
مست و لایعقل به چشمانت دچار افتاده است
از دهان چایی و از سر شاخه سیب و اینطرف
چشم من از بخت بد از چشم یار افتاده است
به نام حضرت جانان که جان پناه من است
و اسم اعظمت ای عشق ،قبله گاه من است
دو چشم های سیاه تو ، راه و چاه من است
مرا مکش به جنونی که دلبخواه من است
به فال نیک گرفته است خواجه ی شیراز
تورا که عشق تو در جان و دل، گواه من است
تو را ندیده گرفتن نمی کند توفیر !
مرا مکش به مسیری که قتلگاه من است
به یک نگاه تو دوزخ به پا شود در دم
جهنمیدنِ در چشم تو گناه من است
مرا مبر به بلندای عاشقت بودن
که پرتگاه خیال تو تکیه گاه من است
کجای کار تو از دست من درآمده است
که زندگانی ِ بیهوده اشتباه من است
مگیر آینه بر صورتی که مرده دل است
نشان زندگی نقش بسته ، آه ِ من است
سید مهدی نژادهاشمی
دلنشین و زیبا بود اند