پنجشنبه ۶ دی
|
دفاتر شعر مستانه دادگر (ماهور)
آخرین اشعار ناب مستانه دادگر (ماهور)
|
یک روسری قرمز
میان واژه های آویخته بر لبانم
یکی مصلوب ست
یکی در آشوب
و یکی همیشه قد میکشد ...گل میدهد
تا مرا بیدار کند
آنگاه
که دستهای مخملی رویا
مرا چون صبحی پاک و باکره
به آغوش قلم میسپارد
واژه های هراس
از خدایی میگویند
که پشت برگهای زرد تاریخ
خوابش برده
و من
هر چه که داشتم و دارم را
در استخوانهای لخت هفت سالگی ام
جا میگذارم
میان واژه های خاکی و زخمی کودکی ام
همیشه
یک روسری قرمز
در انتهای دیواری سرد و خشک
پیام تسلیت من ست
به بند رخت سیاه پوش دردهایم....
میان واژه های آویخته بر لبانم
همیشه سایه مجروح مردیست
که در خنده ی خونین بلوغ
از سنگفرش باران خورده ی آغوشم
عبور کرد و ...
هرگز...برنگشت
و آینه ای کوچک
روزی هزار بار
یقین عریان مرا
بر پیشانی دردهایم
حک میکند....
میان واژه های آویخته بر لبانم.....
#مستانه _ دادگر ( ماهور)
هجدهم دیماه نود و شش
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.