پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ هجران شاعر علی کارگر( پیرو)
|
|
محتاج توام بجز تو یارب چکنم
دیشب بگذشت بگو که امشب چکنم
دردرگه تو راز و نیاز تا به سحر
|
|
|
|
|
جام زیبایم به کنجی در قفس افتاده است
ساقیا باده کجاست جامم چر ا بی باده است
از زکات لب به لب
|
|
|
|
|
توکل بر خدا کردیم و این شد
تو دیدی روزگار ما چنین شد
بریدیم از زَر و زور و زِ تزویر
تُهی گش
|
|
|
|
|
دوش بابوسه لبی بر لب دلدار زدم
بوسه اش باز ستاند دیده به آن یار زدم
|
|
|
|
|
تاعاشق و دیوانه ام با خویشتن بیگانه ام
|
|
|
|
|
از آخرت بریده به دنیا رسیده ام
|
|
|
|
|
اشگ نیست بر برگ مریم شبنم است
دور گشت بلبل زنزدش این برای او غم است
|
|
|
|
|
ای تو خود روشن تر از مهتاب ماه خواهی چکار
|
|
|
|
|
یارَم مَپَسند که دلبرت خوار شود
در بَندِ غم و غُصه گرفتار شود
|
|
|
|
|
پیر میداند جوان هم پیر می گردد ولی
چرخ گردون است میگردد یقین بی معطلی
|
|
|
|
|
گو ئیا آقا شدی..................
...........................
|
|
|
|
|
گرمی و عشق وجود...................
|
|
|
|
|
دلخوشی های من ای یار تو می باشی و بس
یار تو هستم و جز تو ندارم هیچکس
|
|
|
|
|
همنفس
ای همنفس و همسفرم راه بیا
بیرون شو از آن محبس و آن چاه بیا
چون یوسف کنعان تو بزر
|
|
|
|
|
منم آن خسته دل یارب هزاران آرزو دارم
هزاران زخم بر سینه زیاران مو بمو دارم
|
|
|
|
|
ای که تو دوشیده ای مارا وفارا دیده ای
با خدا درجنگ گشتی تو وفا را دیده ای
|
|
|
|
|
چرا ما آدم و انسان نباشیم
به نیرنگ و ریا از هم بپاشیم
|
|
|
|
|
تورا دیدم در رویا که ماه محفلم بودی
گرفتارت شدم ناگه گرفتار دلم بودی
|
|
|
|
|
غَزَل خوان تواَم جانا ،میدانم که میدانی
بجُز تو از که باید گفت که تو خوبی زِخوبانی
|
|
|
|
|
یگ نماز بر میت است و یگ نماز در نیمه شب
|
|
|
|
|
همچو شمع سوزانم و عمرم به پایان میرود
گفت پیرو خدای احد و واحد و ای یار چه بگویم
|
|
|
|
|
بردند به مسلخ دلبرم در برزخم بی روی او
ایکاش همچون شانه ای بودم من در موی او
|
|
|
|
|
گویند مرا مادر خویش
اندر بدنش چون نگه داشت
|
|
|
|
|
روزها طی شد ه از هجر تو بی تابم من
مَه من هستی و مهسایی؛درخوابم من
|
|
|
|
|
رُقیه تاسَر بابای خود دید
،لبان غنچهِ بابا رو بوسید
به او گفت حرف درد دل بابا کجایی
سر از تن
|
|
|
|
|
در آسمان چشم و دل طفلی بناگه تیر خورد
طفل کودکی شش ماهه بودتیر را بجای شیر خورد
|
|
|
|
|
ازنگاهم دور میگرد ی بدل مسکن کنی
اه نمیدانی چه با کالبد و این تن کنی
|
|
|
|
|
همه شب تا به سَحر سجده شُکر گَرگویم
شیعه راهِ علی (ع)هستم،پیرویا رب
|
|
|
|
|
همچو شمعی سُوختم از هجرتو گریان شدم
چون نبودی دربَرم ای دلبرم ، بی جان شُدم
|
|
|
|
|
من ندانم که در این مجلس رندان چکنم
با چنین آتش سوزنده ی پنهان چه کنم ؟
|
|
|
|
|
از چه رو تسبح اَذکار خودم گم کرده ام
|
|
|
|
|
می توان گفت که دل عاشق و شیدای تو شد
در گلستان وفا محو تماشای تو شد
|
|
|
|
|
من نفس دارم ولی نایی نمانده در بدن
لیک برای سوختن جایی نمانده در بدن
سوختم خاکسترم بر باد رفت ا
|
|
|
|
|
صفای زندگی عشق وامید است
کسی که عشق داشت بر او نوید است
|
|
|
|
|
دلبرم نیست دلم بیکس و تنها شده است
|
|
|
|
|
دلبر ندید م روی تو ، در حسرت دیدارتم
هستی طبیم نازنین ، ای مهربان بیمارتم
دل را بتو دادم شدم، سخت
|
|
|
|
|
من بادل بشکسته سخن ها دارم
آزرده دلم رنج کهن را دارم
|
|
|
|
|
تا زِخود بیرون شدم جنت کجا و این جهان
|
|
|
|
|
ماه زیبایم گرفتارست پنهان پشت ابر
ای خدای من نسیمی تا که مَه پیدا شود
چشم آهوی گرفتارم گریان گ
|
|
|
|
|
قطره ای ناچیز هستم در مسیر زندگی
|
|
|
|
|
شب عیش است و یاران در تکاپو
ندارم دلبری پس یار من کو..؟؟
|
|
|
|
|
ای شخص نزول خوار فرو بُرده ای مارا
انگاری دلت هست مِثل، ی سنگ خارا
http://s9.picofile.co
|
|
|