محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
جمعه 10 فروردين 1403
همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ.ش 20 رمضان 1445
Friday 29 Mar 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
جمعه ۱۰ فروردين
دلـتـنـــــگ تــــــوام "حضـــــرتِ مَـعـشـــــوق" کجــــــایی
با"خاطــــــری آزرده" زِتو منـتظر
یلدا تمام و شام برفت وزمان گذشت
من جوانیم را پای عشقت سوزاندم
تا تو روشن فکر باشی ...
و بگویی به درد هم نمیخوریم..
از ازل بیدی به مجنونی نبود
با من تو مکن جنگ، در آغوش بگیر
گفتم دل تگم
گفت وقت ندارم
نگاهت ...
همان نفوذی ناتویی بود در من،
که دست دلم را برایت رو کرد !!!
فاطمه_ذوالفقاری
دلخوشم امشب که یارم با من است
من و شراب دو عاشق دو مست بی خانه
تویی و شمع دو معشوق و چند پروانه
حتی یلدا
هیچ چیز اضافه ای نخواهد داشت
شعر بسم الله الرحمن الرحیم
شبِ چله اگه تاریک و بلنده.
دلامون روشنه از خورشیدِ خنده.
کُری مون واسه زمستون داغه داغه.
حسّمون ب
چه نگاه هوس انگیزی
دارد این جام
.
در مسجد و خانقاه ذکر تو شنیدیم
در دل ز تو چون چهره ای ناب کشیدیم
مِهر تو با خط میخی
بر لوحهی حقوق بشر نقش است
در شان توست آیهی حبالوطن منالایمان
برون کن ز اندیشه ات جهل و سحر
بود زندگی ای بزرگ دوست "مهر"
امشب می چکد فرو ،
قطره قطره اشک
توگل باشی ومن خارت نچینم...
"روز "
پر از کما
یکسره غش می کرد...
به دامان غلط ،
آیینه ، زخم
پراز شکن وشکست
هی زلف می آر
همچو طفلی که ز کمبود پدر می شکند / بارِ سنگینِ غمت باز کمر می شکند
شدم اسفند و آتش در شب یلدای تو یلدا
غم مخور
دنیا دو روز است غم مخور
هویدا نمود / آغاز / اسماء را همگی / آدم / آزمندانه و عجول / راه می گشاید / کلمه / انسان را / فراسوی
انقدر این ثانیه ها طولانیست ..که یلدا فکرش را هم نمیکند
یوسف به خانه برگرد صحرا امان ندارد ..
گرگ است و گله ای که دیگر شبان ندارد ..
مکث و تردید مکن پیرهنت را بفرست...
خیرات شب جمعه باد
خرمای زلف پریشان من
بیا و چلچله ها را به آشیان برسان
بهار را سر بالین این خزان برسان
پشت سر بیراهه مانده
روبه رویم راه بن بست
من همان تبعیدی ام در
ازدحام واژه ی "هست"
گفتم : ای زیبای من رحم کن بر دلم
گفت : دل فروشی, دلفریبی , اطمینان چه سود ؟
گفتمش : بنشین , بگو
به نامِ عشق همیشه به من کلک زده اند...
تن تو گرمی خورشید
نفست باد بهار است
دشت آلاله وحشی
نقش از روی تو دارد
به نسیم تار مویت
شِکُفَد
پیرِ عشقم مثلِ یک پروانه در جانبازی ام
مدتی در کار یک زیبا رُخِ لَج بازی ام
بهار سبز من بعد خزان در راه است....
وجود من زخاکی ریشه دارد
که بودستی زمانی شهریاری
در جهان هستی دوستی آراسته بود
خود سیاه دل سیاه صورتش را ساخته بود
عشق آتش زده یک عمر خریدارش را
کاش قسمت بکنی لحظه ی دیدارش را
روی هرڇے حساسّیت نشون دادم..
از دستش دادم...
کاش احساس من" سیتریزین" داشت......
یلدای تنهایی من
میل به دیدار تو نیست...
سرمای سیاه دی و بهمن نزدیک است،
من مست مستت می شوم,آرام هستت می شوم...
«سیب یا گندم»
شب میانِ مردمِ چشمِ تو،چون گُم میشود
از لبت صبحش نصیبم ، یک تبسُم میشود
رباعی:
پاییز نگاه مبهم وغم دارد
کنار برکه ی چشمت نشست مرغابی
شداز ستاره روی تو مست مرغابی
میان شهر تو شیداترین گل مو شد
به روی مو
دلم به هیچ کسی جز تو آسیه خوش نیست
برای جستن مثلت، توان کاوش نیست
بدان اگر که تو موضوع شعر من ن
من و طعمِ تلخِ حسرت......
بیا که هر چه غزلهای عاشقی دارم
ز چشمهای تو با یک اشاره میریزد
بیا تاعشق بکاریم
برفی از روی لبت میچینم
من ترا سبز ترین دختر عالم دانم
ای تو سبزینه ترین ماه زمی
رفته ای از رفتنت خون شد دلِ شیدای من
حسرتی بر پا شد از تو بر غمِ فردای من
هیچ نرمایی...
به نرمی دوست داشتن نیست!
جو گرفته جای گندم را، دریغ
این سیه بازارکِی سَرمی رسد
به چشمان خمار آلود ویران کردنم تا کی
پی جرعه ای زآتش ...
به کجا چنین شتابان....
کاش در آغوش تو آسوده جان بودم شبی
هجر تو غم بر دل ما میکند
ناله ما شور به پا میکند
آتشی که اندر دل فرهاد بود
صدایت ...
موسیقی دلنشینیست
...
فاطمه_ذوالفقاری
چندصباحی خاک از غم می نوشت
امان از یاد تو در ظلمت شب...
بى تو اى محبوب خوبان جمله بى معنا رسيد
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک