جمعه ۷ دی
اشعار دفتر شعرِ از چشمهایت تا ناکجا آباد شاعر شقایق رضازاده
|
|
مسخ از خنده های ممتدمان
هی مصمم به کودتا بشویم
حاکمیت به دست عشق افتاد
تا برای همیشه "ما" بشویم
|
|
|
|
|
و تاریخ
بی اهمیت ترین موضوع دنیا بود
|
|
|
|
|
بروید
همه جا بگویید
شاعر این شعرها
کمی شیرین می زد
|
|
|
|
|
و او
خوش باورانه
پنج شنبه ها
توی امامزاده
شمع روشن می کرد و
دعا میکرد
به پای هم
پیر بشوید!
|
|
|
|
|
به مقصد نمیرسند
دوستت دارم هایی
که قرار نیست
تیک دوم
نصیبشان بشود
|
|
|
|
|
باید زوزه می کشیدیم و
انگشتانشان را می جویدیم
قبل این که ما بکشند
|
|
|
|
|
ما عاشق شده بودیم و
برابری
از همین شانه به شانه قدم زدن آغاز شده بود
|
|
|
|
|
احمق که باشم
همیشه عاشقت می مانم
|
|
|
|
|
هیچ انسانی
قرار نیست تا ابد بماند و من
نه چهارچوبه ی در را می چسبم و
نه کفشهایت را پنهان می کنم.
|
|
|
|
|
تیک دوم تمام دوستت دارم ها
آبی می شود
|
|
|
|
|
اصلا به لکاته ها چه که
دیشب
خوابها
تو را
در آغوشم کشیده بودند
|
|
|
|
|
من آنقدر خندیدم
که یادشان رفت
هفت ماهه
سقط شده بودم و
روی گلهای پژمرده ی پیراهنم
شیر فاضلاب گرف
|
|
|
|
|
بیخود نیست این روزها
غداهایمان
بوی خون می دهند
|
|
|
|
|
من
قید برگشتنت را
سالهاست که زده ام
|
|
|
|
|
آسمان
یا تهِ زمین
چه فرقی می کند؟
مگر می تواند سیاه تر ازاین مانتوشلوارِ لعنتی ام باشد؟
|
|
|
|
|
حتی یلدا
هیچ چیز اضافه ای نخواهد داشت
|
|
|
|
|
گره می خورند به دامنم
وسواس های دخترانه ای
که دقیقا
از آن طرف میز آغاز شده اند؛
|
|
|