چهارشنبه ۱۳ تير
|
|
چون آب روان . پاک و زلال است شریعت
از قلب سیه دوده بر این
|
|
|
|
|
دلمرا برده طوفاني كه ديگر بر نمي گردد
سپرده دست حرماني كه ديگر بر نمي گردد
ويك شب رد شد از اند
|
|
|
|
|
پشت آن پنجره دلدار من است
زاین طرف این دل بیمار من است
غم و غصه خریدار من است
عاقبت این
|
|
|
|
|
مرا به نام تمام فصل ها بخوان
سکوت سایه من است
زیر آن آوار تنهایی مرا ببین
اشتیاق چشمانم
|
|
|
|
|
دست های فکرم آلوده به درد
آلوده به غم
|
|
|
|
|
تو را در اوج و بـــالا می نویسم
عمیق از جنس دریـا می نو
|
|
|
|
|
زین لب دوخته ام جز ز دلی ریش مپرس
|
|
|
|
|
باز دفتر باز شعر
باز من کنج اتاق
این منم یا که قلم از دل پُـــر رو کاغذ می رود
آه!
|
|
|
|
|
قدحی باز آرید
که در آن تلخی ایام به فریاد آید
|
|
|
|
|
روده صاف، اهداء عضو می شود
تا ماه
پشت ابر نَم بکشد.
از ته دل خندیدم
وقتی
چاخان بهترین
|
|
|
|
|
شکست خورده ی این جنگ خانمان سوزم
بیا ببین که ز عشقت چگونه می سوزم
|
|
|
|
|
گوسفند ها نمی پرند ،
پرواز نمی کنند ،
|
|
|
|
|
سرگذشت زندگی که خود برای خود ساخنم نه کس دیگر....
|
|
|
|
|
آن روز ها آخر هر هفته
منتظرش بودم
تا بیاید و من سلامش کنم تابداند
من هم بسیجی ا
|
|
|
|
|
وقتی
هرس می کنی
کولی ترین باغچه را
یادت نرود
دزدیده
ک
|
|
|
|
|
به نام خدای مریم پاک
آنقدر صیقل دادم
"د" مردمک
دیدگانم را
تا شبیه " ی" شد
چ
|
|
|
|
|
هر وقت به اسمان می نگری خاموشی
اسمان هم اغوش ابری ست در سکوت
روی خط های شکسته قدم قدم می زنی
|
|
|
|
|
زمین لیلی زمان لیلی نفسها بی امان لیلی
در این شبهای ویرانی کنار من بمان لیلی
بیا لیلی دلم
|
|
|
|
|
مرا از آتش عشقت بسوزان . . .
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
«دختران قندیل)
دختران قندیل
روح سبکبال شان را
چون بادکنکی
ب
|
|
|
|
|
بيصدا فرياد كن
تابراي معشوق تو
آوازها خوانده شود
|
|
|
|
|
من گناه های کرده و نکرده را /
اعتراف می کنم که...
دست من نبود /
|
|
|
|
|
معلم املاء راست میگفت ...
|
|
|
|
|
شجاع شده ام
شمیم این گل از رخسار خودم بود
نرم با صورتی از عشق به گریبان سرنوشت خواهم رفت
|
|
|
|
|
بیا تا به باغ غزل رو کنیم
سلامی به سرو لب جو کنیم
|
|
|
|
|
گاه تکرار می شوم
گاه بی عار
|
|
|
|
|
به یاد سالگرد عروج پدر بزرگوار حاج فکری و به یاد دختری
|
|
|
|
|
نیمه شب
دنبال مسکن هایم میگردم
قلبم با تپش هایش
و دردی ممتد ، درگیر است...
|
|
|
|
|
به نام او كه روشني بخش جان است
پرواز مي كند انديشه
با بالهاي خيال
سقوط آزاد مي كند نياز
|
|
|
|
|
آن همه خواب و خیالم از تو
آن همه بازیِ عشقی از تو
|
|
|
|
|
هوالمحبوب
هر شب کعبه را گم می کنم
وتا پاسی از روز
با خیالت پرسه می زنم
|
|
|
|
|
در تکاپوی فاصله ها
من می مانم بی فاصله
|
|
|
|
|
شهر بی آیینه
شهر دارِشهر بــــــــی آیینه ام
درحــصار درد ورنج وکینه ام
تک درخت شهرما مس
|
|
|
|
|
طعم لبانت را مزه مزه میکنم
نگاهت را برای چشمانم تمدید کرده ام
|
|
|
|
|
مناجات
زان همه اوج و شکوه، جای من خوار کجاست؟
|
|
|
|
|
باز امشب خاطرات ِ پنجره در مي زند
جمع ياران و اديبان،همچون اخوانُ الصفا
|
|
|
|
|
نقطه
آغازِ سرِخط!
ابتدای خلقت؛
یک گناه یک غفلت !
جّدِ ما عاشق بود
|
|
|
|
|
غزل تـــرانه :
به هوای روی تو در به در جاده هام / عاشق تویی که ؛ دیگه عزم سفر کردی
|
|
|
|
|
سرانجام
چادر می زنم
در سکوت ناگفته ها
مهر آیینه ها دست
|
|
|
|
|
کاش می بودی!
و چو آن لحظة دیدار نخست؛
غرق در دیدن و مست از بودن
قدحی می خوردیم.
|
|
|
|
|
و در آن چشم سیاه به جز از عشق ندید
اربعینی که گذشت جرعه ای عشق چشید
|
|
|
|
|
خدایا در دلم شور شرر ریز
به باران سحر نورِ " نِگر" ریز
|
|
|
|
|
امروز زیر باران
با خدا قدم خواهم زد
من قصد رفتن ندارم........اما رفتي
|
|
|
|
|
در زندگی درد هایی هست ..
درد هایی هست ..
دردهایی ..
د
ر
د
.
.
|
|
|
|
|
حیف با این افتاب خسته ام....
بدترین غم فرصت کوتاه ماست
|
|
|
|
|
دست از این انسان و انسانی که انسان ست بردار
دست از این انسان ،که انسان مانده ناچار
|
|
|
|
|
ای کفن سیاه من
تن پوش ابروم نشو
ای شعله های من برو
اسیر چشمانم نشو
|
|
|
|
|
شیرین
بود
طعم
سی دی هایِ فرهاد
کوهی
پدیدار
شدعاقبت
ازسی دی های فرهاد
|
|
|
|
|
این روزها گر اندکی گیجم ملولم
خسته ام سردم
|
|
|
|
|
گاهی که تو ، تمام مرا درد می کنی
خو می کنم به درد ، عقب گرد می کنی
|
|
|
|
|
والا ما همگی خوب هستیم.
هوا گاه گاهی نعره میزندُ
گاهی هم ما نعره میزنیم!
خدا را شکر،
همه
|
|
|
|
|
بعد عمری پر غرور با نهادی پاک پاک
در میان اشک ها
پشت دیوار سکوت
سرزمینی پربها ب
|
|
|
|
|
من خانه نشین قوه ی خشم توام
حلاج سیاستی و من پشم توام
در حصر جهان خویش خواهم پوسید
وقت
|
|
|
|
|
صــداي نـي نــواي بــينوايي مادر است
جهان لاله زار و خوشبو ز پاكي مادر است
كس نتوان
|
|
|
|
|
دلم دروغی شیرین میخواهد
از حقیقت های تلخ رهایی یابد
|
|
|
|
|
بارونم و از آسمون سز می زنم به خاک تو
|
|
|
|
|
حالم همه ماخوب است...
نه اشکی...نه آهی...
همانطور که تو گفتی عمو خسرو ............
|
|
|
|
|
غزل های من رو به اتمام بود
تو را دیدم و
قصه آغاز شد
|
|
|
|
|
زلـفـین سیـه دمی چـوبنمـایی
هـرتـاربیـافـکـنی تـو بـرپایی
روبنده گـرازرخت بیـاندازی
|
|
|
|
|
- پشیمانم، چرا با یاد او
قایق تنهائی ام بر گل نشست
حیف ک
|
|
|
|
|
رها از معبر ِ قفس
و بال بال زدن های ِ سرخ ...
در قمار با آ
|
|
|
|
|
ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ اﻡ ﻋﻜﺲ اﺯ ﺟﻤﺎﻟﺖ ﻣﻲ ﻛﺸﻢ
|
|
|
|
|
تمام روز
در آیینه به چروک تازه ای فکر می کنم
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
«صلح»
جنگ بود
پرنده یی سپید
درمیدان نبرد
پرگشود
مرادیدوگ
|
|
|
|
|
کشته تیغ نگاهتم.
تو
مرا مرده ای فرض کن
که هفته ای یک بار سر مزارم
یادم کنی.........
.
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۲۹ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |